the journalist

ژورنالیست

 

 

 

در پیشگاه دو دادگاه تضمین «عدالت حقوقی» الزاما به معنای تأمین عدالت نیست بلکه به معنای اجرای قوانین بر اساس اسناد و مدارک و شواهد است! هیچ کدام از اینها در دادگاه وجدان به کار نمی‌آید. دو فیلم به شما معرفی می‌کنم: یکی، ماجرایی واقعی درباره یک مرد روشنفکر و موسیقیدان که در برابر جنایات رژیمی سکوت می‌کند که نان و آبش از اوست. دیگری، ماجرایی تخیلی درباره زنی عامی که در مقام زندانبان با همان رژیم همکاری می‌کند. بعدها، هر دو درک نمی‌کنند چرا باید محاکمه شوند. مگر چه کرده‌اند؟ حال آنکه پرسش اصلی این است: مگر چه نکرده‌اند؟!


تحریم و تغییر به جای تأیید و تعمیر سالها سیاست تحریم انتخابات فرمایشی به مثابه یک سیاست اعتراضی مورد هجوم رژیم و مدافعان مشارکت قرار می‌گرفت. تجربه اما تحریم را به جای سیاست انفعالی تأیید و مشارکت به کسانی که به صندوق‌های رأی حکومت اسلامی قانع بودند و آرای بی زبان خود را به حساب حکومت می ریختند، تحمیل کرد و معلوم شد مسئله نه بر سر شرکت کنندگان بلکه بر سر برگزارکنندگان است! این، آن واقعیتی است که نشان می‌دهد چگونه نظریه به پشتوانهِ تجربه به عمل تبدیل می‌شود. پس منتظر باشید تا سیاست تغییر رژیم نیز بر پروژه تعمیر رژیم غلبه کند.

هدفِ ایستادگی مهم تر از خود ایستادگی است  سیاری از مردم هدف ایستادگی خمینی را در برابر رژیم شاه همان هدف خویش پنداشتند. مقاومت او اما نه برای تحقق وعده‌های دروغین، بلکه برای برپایی «حکومت اسلامی» بود! پس از برپایی این حکومت و نشستن «ولایت مطلقه فقیه» بر مسند قدرت  نه تنها از مدعیان یک حکومت «بهتر» از رژیم شاه نشانی باقی نماند، بلکه بسیاری از آنها تمام توان خود را به کار گرفتند تا به «اصلاح» رژیمی بپردازند که به اعتراف دوست و دشمن هزار بار بدتر از رژیم شاه بود! آنها در پی حکومتی «بهتر» به این نقطه نازل و غم‌انگیز رسیده بودند که امید به اصلاح تبهکارترین حکومت تاریخ ایران ببندند!

جهان همواره از نو زاده می شود... کسانی که فکر می‌کنند با دین و ایسم‌های موجود می‌توانند به توضیح  رویدادهای جدید بپردازند، به اندیشه و بازتولید آن اعتقادی ندارند زیرا دیگران یک بار به جای آنها اندیشیده‌‌ و پاسخ‌های لازم را در اختیار آنان نهاده‌اند! این کاربرد مشترک دین و ایدئولوژی‌های سیاسی است. جهان اما همواره از نو زاده می‌شود و اندیشه‌های نو نیز به دنیا می‌آورد. جنبش‌های اجتماعی از الزامات این زایش هستند و از تابستان ایرانی و بهار عربی تا اعتراضات در غرب، بر یک بستر بروز می‌کنند: امنیت، عدالت، رفاه! بودن یا نبودنِ آزادی‌های قانونمند است که شکل آنها را متفاوت می‌سازد.

آنچه ما کم داشتیم... روحانیتی که هنوز در پی حکومت مذهبی خود در کنار سلطنت و بازگشت به دوران قاجار بود، در سال 57 و در خلاء یک تفکر فلسفی و سیاسی که بتواند پشتوانه اصلاحات و دستاوردهای مدرن پس از انقلاب مشروطه قرار گیرد، با حذف نهاد پادشاهی، خود به سلطنت رسید! ایران بر بستر جزم‌گرایی ایدئولوژیک مدعیان روشنفکری به قرون وسطای خود گام نهاد. همان جزم‌گرایی که بیشترین ضربه را در هر دو انقلاب بر پیکر ایران فرود آورد: در یکی به تحریف تفکر مشروطه به سود مشروعه‌خواهان پرداخت و در دیگری مقدمات به قدرت رسیدن آنان را فراهم آورد!

اگر آن حمله را جمهوری اسلامی شروع کرد چی؟! اگر جنگی در ایران در گیرد، مسبب آن  رژیم جمهوری اسلامی است. تنها نیرویی هم که می‌تواند از آن جلوگیری کند، کسی جز این رژیم نیست. مسبب یک جنگ احتمالی بودن اما به این معنی نیست که آغازکننده آن نیز جمهوری اسلامی باشد. ولی اگر بود چی؟! آیا آنگاه محاسبات کسانی که درباره  موافقت و مخالفت با حمله نظامی داد سخن داده‌اند، با این فرض که این جنگ از سوی کشورهای دیگر خواهد بود، بر هم نخواهد خورد؟! آیا اساسا شروع یک جنگ از سوی رژیم حاکم بر ایران محتمل است؟ بله، هست!

هیولایی که «همه با هم» آفریدیم: حکومت فداییان اسلام! به قدرت رسیدن تروریسم، نقطه پایان بر آن نمی‌گذارد بلکه شکل آن را تغییر می‌دهد: تروریسم گروهی به تروریسم دولتی تبدیل می‌شود، همان گونه که فداییان اسلام شد. حال چه اتفاقی روی داده که «فداییان اسلام» خود را موظف به از سر گرفتن فعالیت دیده‌اند؟ چرا تا کنون آنها نیازی به «دفاع» از حکومت اسلامی احساس نمی‌کردند، حتا در دوران «اصلاحات» و حتا در روزهای خونین «فتنه»؟! زیرا اگر سران «اصلاحات» و «فتنه» از خودشان بودند، کل «جریان انحرافی» اما «عین» خودشان است و قصد راندن آنها را از دایره قدرت دارد.


ایران را دریابید، نظام رفتنی است! معترضان دلبسته رژیم درست مانند دوران «اصلاحات» و شکل‌گیری «جنبش سبز» از اینکه سر نخ جریانات از دست‌ آنها و رژیم در برود هراس دارند. آنها می‌خواهند وقتی از خود مایه می‌گذارند، آنچه روی می‌دهد، به تقویت آنها و نگهداری نظام جمهوری اسلامی، اما به سرکردگی آنان بیانجامد. حال آنکه نقش تاریخی نیروهای سیاسی را باید در مسؤلیت آنها و تأثیری جست که بر سرنوشت سرزمین‌شان می‌گذارند. سرانجام روزی همه، حتا نیروهای خود رژیم، به این پرسش نهایی می‌رسیدند: ایران یا نظام؟! پاسخ مصمم به این پرسش، مانند همیشه سرنوشت رقم می‌زند.

مهم تر از جنگ! خانم‌ها، آقایان! لطفا ننه من غریبم بازی در نیاورید! نه غرب و نه رژیم منتظر نیستند ببینند کی با جنگ موافق است و  کی نیست! در شرایطی که حتا جنگ افروزان نیز جنگ را نکوهش یا توجیه می‌کنند،  برای اثبات صلح‌ دوستی خود باید یک راه واقعی در پیش گرفت: نخست باید بین خود صلح کرد! این در حالیست که جمهوری اسلامی حاضر به مصالحه با غرب نیست مگر آنکه دست آن باز گذاشته شود. داشتن تسلیحات اتمی برای تحمیل این موضع به غرب است: برای زندگی در صلح لازم نیست با هم دوست باشیم. دشمنیم و صلح بین ما را توازن اتمی تأمین می‌کند!

اشتباهاتی که آنها دچارش شدند همچنان ادامه دارد... اتحاد عمل یعنی توافق بر سر رسیدن به یک هدف مشترک که هیچ فرد و گروهی به تنهایی نمی‌تواند به آن دست یابد. این هدف مشترک، چیزی جز فراهم آوردن شرایط برای برقراری دمکراسی نیست. برای رسیدن به آن نیز دو راه بیشتر وجود ندارد: یکی تشدید فشار و امید به واداشتن رژیم به عقب نشینی، دیگری دخالت خارجی که خود رژیم در آن نقش اساسی بازی می‌کند. در هر دو راه نیز اگر نیروهای دمکرات، مستقل و ملی به خود نجنبند، ایرانیان باید خود را برای نصب افراد در آب نمک خوابانده شده آماده کنند حتا اگر ظاهرا با رأی مردم روی کار بیایند!

پیروزی استبداد در انتخابات آزاد؟!  «انتخابات آزاد» نه برای تعمیر یا تغییر رژیم‌های موجود‌ بلکه برای تثبیت رژیم‌هایی است که قرار است جایگزین آنها شوند! انتخابات آزاد همواره پس از کناره‌گیری زمامداران پیشین و آغاز انتقال قدرت برگزار می‌شود. «راهکار» انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی شاید فقط بتواند مردم را علیه رژیم بسیج کند اما اینکه این راهکار بتواند به انتقال قدرت و آنگاه برگزاری انتخابات آزاد بیانجامد، به بنیه رژیم، به توان نیروهای دمکرات و به سیاست جهانی بستگی دارد که به دنبال «اسلام میانه‌رو» است تا روزی هزینه شکست این تجربه را نیز از ملل مورد آزمایش بستاند!


حق با خامنه ای است! درگیری‌هایی که نه در «آینده احتمالا دور» بلکه در ماه‌های آینده شاهد آن خواهیم بود، بیش از هر چیز پیرامون تغییر نظام به دست خود نظام خواهد بود: جریان ولایت مطلقه فقیه، درگیر با دو جریان «فتنه» و «انحرافی»! سخنان خامنه‌ای مبنی بر حذف «انتخابات» ریاست جمهوری بازتاب سیاسی این تغییر در ساختار قدرت است که هر دو جریان «فتنه» و «انحرافی» را بیش از پیش علیه «رهبر» بسیج می‌کند. در این میان، نیروی مردم را آن جریانی خواهد ربود که برنامه عملی سیاسی و اقتصادی نه برای تبلیغات انتخاباتی بلکه برای حل مشکلات فراگیر جامعه داشته باشد.

«انتخابات» در شرایط تحریم اگر تا چند سال پیش مرزبندی‌های تصنعی مانند داخل و خارج، چپ و راست، جمهوری خواهی و مشروطه طلبی، مخالفان رژیم را از هم جدا می‌کرد، اینک دو نظر تعمیر یا تغییر جمهوری اسلامی، نه تنها بین گروه‌ها بلکه گاه درون آنها به جدایی دامن می‌زند! چه در داخل و چه در خارج، چه در چپ و چه در راست، چه در میان جمهوری خواهان و چه در میان مشروطه طلبان،  و حتا درون و پیرامون خود رژیم، «نظریه» و ترفند اصلاح رژیم به چوب لای چرخ تغییر رژیم و مهم‌ترین مانع اتحاد عمل مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شده است.

آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و ماندند! بی‌تردید جمهوری اسلامی زاده تناقضات تاریخی و اجتماعی ملتی است که «حمله مغول» و «حمله اعراب» در خاطره تاریخی آن نقش بسته است. ولی این رژیم نیز که پیامدهای این دو حمله را در خود یکجا دارد، ملتی را پرورده که تنها از یک «قوم مهاجم» می‌تواند بر جای بماند. اگر روزی می‌شد حمله مغول را با چند فعل ساده توصیف کرد، امروز باید واژه‌های جدیدی را جایگزین آنچه کرد که پیش از این در معنای خود رسا بودند و با این رژیم، واقعیت از ظرفیت معنایی آنها فراتر رفته است: هجوم، غارت، چپاول، کلاهبرداری، دروغ، وقاحت، بی‌شرمی و...

نوعی از سکولاریسم، نوعی از سرزمین علاوه بر «الگوی ترکیه» گاهی «الگوی آلمان» نیز در زمینه سکولاریسم از سوی کسانی مطرح می‌شود که گسست عمومی‌شان از دین بیش از آن است که خواهان یک حکومت دینی باشند لیکن پیوند خصوصی‌شان با دین بیش از آن است که نقشی برای آن در کنار و دستگاه حکومت قائل نباشند! جمعه سپید فلسطینی‌ها نیز که در آن تقاضای عضویت سرزمین‌شان به سازمان ملل تقدیم شد، صرف نظر از اینکه چه پاسخی به آن داده شود، از هر سو با خطر و تحریکات کسانی روبروست که تلاش می‌کنند با دین، سد راهِ دولت آن کشور شوند.

خاورمیانه در چالش بین ارتجاع و تجدد با گسستن حلقه دیکتاتوری‌های کلاسیک که در یک مهار دوگانه، هم آزادی‌خواهان و هم واپسگرایان را کنترل می‌کردند، امروز در خاورمیانه هر دو گروه به میدان آمده‌اند تا در یک تعیین تکلیف تاریخی، آینده این منطقه را در چالش با یکدیگر رقم زنند. هم اسلام‌گرایان تندرو و هم دمکرات‌های مسلمان موضعی صریح و روشن در مورد رابطه دین و دمکراسی در قدرت دارند. آنهایی که موضع خود را صریحا بیان نمی‌کنند، اتفاقا همان اسلام‌گرایان میانه‌رویی هستند که روی دو صندلی دین و دمکراسی نشسته‌اند و غرب روی آنها سرمایه‌گذاری کرده‌ است!

دمکراسی با احکام اسلام و شریعت؟! مبارک باشد! کشورهای قدرتمند که پیشرفت خود را از جمله مدیون اصل جدایی دین از دولت به شکل سکولاریسم یا لائیسیته هستند، اصرار دارند کشورهای مسلمان‌نشین دین را در حکومت و دولت خویش سهیم سازند و «دمکراسی» خویش را بر اساس احکام اسلامی و شریعت بنا نهند! این کشورها فکر می‌کنند از این راه می‌توانند بنیادگرایی و تروریسم اسلامی را توسط حکومت‌های خود آن کشورها مهار کنند و کُشت و کشتار آنها را بین خود کشورهای اسلامی تقسیم و به مرزهای آنها محدود کنند. در واقع، مالِ بد، بیخ ریش صاحب‌اش!

بسی فراتر از یک دریاچه چه ثروتی بالاتر از «نفت» که یازده اقلیم از سیزده شرایط آب و هوایی شناخته شده در جهان را می‌توان در ایران یافت! گویی بس نیست که مردم این کشور تاوان دوران تباهی را بپردازند که بر آن حاکم شده است. آب و خاک نیز بار این تباهی را بر دوش می‌کشند. حرص و آز سیاسی و اقتصادی و توهم اقتدار و سلطه بیش از آن دستگاه فاسد جمهوری اسلامی و گروه‌های  مافیایی آن را فرا گرفته است که اندکی به آنچه بیندیشند که بدون آن، وجود حقیر و ناچیز آنان نیز محلی از اعراب نخواهد داشت: محیط زیست!

ایران در آستانه یک فرصت تاریخی اگر در کشورهای عربی، نبرد بر سر دیکتاتوری پیشین و جمهوری‌های اسلامی «دموکراتور» باشد که به نظر من در حال شکل‌گیری است، اتفاقا در ایران نبرد بر سر جمهوری اسلامی موجود و نیروهای مدافع دمکراسی است که یک دیکتاتوری اسلامی را از جمله با ابزار دمکراسی (انتخابات) تجربه کرده است. در این میان «الگوی ترکیه» نه برای دمکرات‌ها بلکه برای اسلام‌گرایان میانه‌رو چه بسا ایده‌آل باشد اما دیر یا زود تناقض‌های آن نیز از جایی، مثلا تغییر قانون اساسی به سود «دین» و انتخاب چندباره اردوغان بیرون خواهد زد.

وقتی می گویند: «باید برود...» جهان غرب بر این پندار است که با رژیم‌های اسلامی که «دوست» غرب خوانده می‌شوند و امتیازشان نسبت به آنهایی که «باید بروند» این است که دیکتاتوری داخلی شان از سوی مردم‌ «انتخاب» شده‌ و از همین رو «دموکراتور» هستند، می‌توان ثبات منطقه و منابع انرژی را حفظ و اسلامیست‌های افراطی را مهار کرد. تمام نبرد درونی جمهوری اسلامی نیز بر سر همین است که هر جناح‌اش می‌خواهد به غرب ثابت کند: ما همان رژیم اسلامی هستیم که شما می‌خواهید و به آن نیاز دارید! سازمان مجاهدین نیز به دنبال اثبات همین نکته برای روز مبادا است.

تروریست ماندن مجاهدین به سود کیست؟ چرا نباید پذیرفت که مجاهدین دیگر نمی‌خواهند تروریست باشند؟ خود ایرانیان که در این زمینه به اندازه کافی تجربه دارند! آیا کسانی که برای باقی ماندن این سازمان در آن لیست کذایی تلاش می‌کنند، میل دارند مجاهدین تروریست بمانند؟! اگر آنها در این لیست بمانند و خود را به «جنبش سبز» بچسبانند که بدتر است زیرا در مقام  یک گروه تروریست این کار را می کنند!  ولی آیا نام یک سازمان در لیست اروپا و آمریکا دلیل واقعی برای تروریست بودن یا نبودن آن است؟! یعنی اگر مجاهدین در لیست بمانند، تروریست‌اند و اگر نباشند، تروریست نیستند؟! 


باز هم پیش از آنکه دیر شود...

درباره پشتیبانی از جنبش آزادی خواهی مردم سوریه

تجربه نشان داده است، در شرایطی که مردم به خانه‌هایشان نمی‌روند، طرف مقابل است که باید برود! این وضعیت در سوریه سبب شد تا جامعه جهانی و نهادهای بین‌المللی از مدتی پیش زمزمه «اسد باید برود» را سر دهند. این در حالیست که جمهوری اسلامی در منطقه، و رژیم‌هایی مانند چپ‌گراهای آمریکای لاتین نظیر حکومت هوگو چاوز در ونزوئلا، تنها پشتیبانان رژیم سوریه هستند. مخالفان سوری از مشارکت پاسداران جمهوری اسلامی در سرکوب مردم سوریه خبر می‌دهند و معترضان سوری تا کنون بارها پرچم جمهوری اسلامی را در تظاهرات خود به آتش کشیده‌اند. اینک رژیم ایران و سوریه هر دو درگیر یک نبرد چندجانبه در برابر جامعه جهانی، متحدان منطقه‌ای و مردم خویش قرار دارند. این است که «پیش از آنکه دیر شود» در واقع یک پیام دو سویه است:

هم برای حاکمان مستبد منطقه و هم برای مردمان آن. سرنوشت مردم خاورمیانه، سرنوشتی مشترک است. در این میان، ایرانیان، تنهاترین ملل این منطقه هستند زیرا پیوند مصنوعی که رژیم جمهوری اسلامی تلاش کرد بر زمینه «اسلام» بین «ایران» و «اعراب» به وجود آورد، هر اندازه هم که محکم می‌بود نمی‌توانست به اندازه پیوند درونی خود اعراب باشد. و با این همه از این پیوند تنگاتنگ نیز، هنگامی که آن نقطه بازگشت ناپذیر فرا می‌رسد، هیچ کاری ساخته نیست.

نه انتخابات آزاد یعنی این و نه شرکت نکردن در انتخابات کافیست! رژیم برای به حرکت در آوردن احتمالی مردم در «انتخابات» به شکلی که تا کنون برگزار شده، به همه نیروهای خودی از جمله اصلاح‌طلبان نیاز دارد. ولی حساب‌ها زمانی غلط از آب در خواهد آمد که یا حکومت بتواند مردم را بدون اصلاح‌ طلبان به پای صندوق‌های رأی بکشاند، و یا با وجود مشارکت اصلاح‌طلبان، مردم حاضر نشوند به پای صندوق‌های رأی بروند! اصلاح‌طلبان چه در این دو حالت و چه با گردن نهادن بر شرایط تا کنونی انتخابات، بازنده‌اند!  پس پافشاری روی انتخابات «واقعا» آزاد، تنها راهکار و آخرین فرصت آنهاست.

در منگنه دو جریان «فتنه» و «انحرافی» نظام و اصلاح طلبانش بیش از پیش در منگنه بین دو جریان «فتنه» و «انحرافی» قرار می‌گیرند. در جذابیت آزادی‌خواهی «جریان فتنه» و شمار عظیم طرفدارانش تردیدی نیست ولی «جریان انحرافی» نیز با برخی اقدامات و به ویژه این «شایعه دلپذیر» که می‌خواهد دست آخوندها را از حکومت کوتاه کند، بر طرفدارانش از جمله در میان «نخبگان» می‌افزاید. در چنین شرایطی اگر بتوان نقشی برای «انتخابات» قائل بود، همانا در بی‌نقشی تا کنونی آن است: مشارکت فقط به شرط انتخابات واقعا آزاد!

«راهکار» می خواهید؟ این هم راهکار! یا رژیم دیگر نیازی به «انتخابات» ندارد که در این صورت دکان «اصلاح طلبی» برای همیشه بسته خواهد شد، و یا همچنان محتاج «رأی» است که در این صورت فکر می‌کند بدون «اصلاح‌طلبان» نخواهد  توانست مردم را  به پای صندوق‌ها بکشاند. هدف تحرکات اخیر رفسنجانی و خاتمی و انتشار روزنامه «اعتماد» چیزی جز این نیست. ولی اعتماد این مردم را تنها با یک راهکار می‌توان به دست آورد که واقعا بدون خشونت و واقعا اصلاح طلبانه است: مقاومت تا رسیدن به یک انتخابات واقعا آزاد!

حجاب اجباری شرم آور است! حجاب اجباری «یک فرهنگ دیگر» نیست بلکه یک امر ایدئولوژیک و تحمیلی است. نگاه و نظر بیمارگونه جنسی به زن است که در یک جا فرهنگ بردگی و فئودالی را در ساختارهای مدرن و آزاد به شکل دست‌درازی گستاخانه مردان قدرت و ثروت به هر زنی که سر راهشان قرار ‌گیرد، نشان می‌دهد و در جای دیگر، تلاش می‌کند زنان را به مثابه «ناموس» جامعه و حکومت مردانه از چشم نامحرم دور نگاه دارد. زنان ورزشکار و تیم ملی فوتبال بانوان ایران قربانی همین نگاه شده و می‌شوند حتا زمانی که در میادین ورزشی حضور می‌یابند!

«راه سبز امید» فقط یکی از راههاست: از تغییر به اصلاحات و از اصلاحات به مصالحه! اصلاح‌ طلبان شعار انتخاباتی «تغییر» را به «تغییر سازنده» تبدیل کرده و آن را به سوی «مصالحه» هدایت می‌کنند. آنها مدعی‌اند مردم در خرداد 88 رأی دادند تا «کشور را از بلیه دروغ و خودکامگی رهایی بخشند»! ولی توضیح نمی‌دهند در حالی که حتا رأی دار و دسته خودی هم پشیزی نمی‌ارزد،   اگر موسوی و یا کروبی پیروز می‌شدند، چگونه و به پشتوانه کدام قانون و در کدام چهارچوب می‌توانستند به چنین هدف عالی دست یابند؟ پس چرا خاتمی که اینک سردمدار «مصالحه» شده است، نتوانست؟!


دمکراسی ناقص برای «تعمیر» دیکتاتورها اگر سیاست کشورهای قدرتمند به این نتیجه برسد که نمی‌توان همه حکومت‌‌ها از جمله دیکتاتوری‌ها را به «تعمیرگاه» برد و اصلاح‌‌شان کرد آنگاه فرصتی در اختیار مدافعان دمکراسی قرار می‌گیرد که با چنگ و دندان باید از آن استفاده کنند: از یک سو، در برابر حکومت داخلی، و از سوی دیگر، در برابر «شرایط خارجی» که یک دمکراسی ناقص را برای این کشورها کافی می‌داند. ایرانیان البته در مقایسه با دیگر کشورهای عربی و خاورمیانه با پدیده ویژه‌ای روبرو هستند که نقش چوب لای چرخ را بر عهده گرفته‌اند: مدافعان اصلاح‌طلبی! اینان هنوز دم دست‌ترین ابزار برای «تعمیر» رژیم ایران هستند، اگرچه خود جمهوری اسلامی آنها را، فعلا، از دور خارج کرده است.

حالا فهمیدید رأی تان کجاست؟! گورباچف  در پاسخ  خمینی که اسلام را به جای کمونیسم پیشنهاد می‌کرد نوشت: «ملت ما انتخاب خود را به عمل آورده و این در سال 1917 بود!» پاسخی بس متین که دیگر واقعیت نداشت! مردم شوروی در آن «انتخاب» همان گونه بازنگری کرده بودند که امروز مردم ایران دیگر «انتخاب» ناشی از انقلاب اسلامی را قبول ندارند. ولی راهی هم که با تکیه بر نیروهای موجود در رژیم در پیش گرفته شود، جز از یک جمهوری ناقص به یک دمکراسی ناقص نخواهد بود و کشورهای دمکرات عملا موجود نیز چیزی بیش از این برای دیگران نمی‌خواهند! نیروهای واپسگرا مانند رژیم ایران و کسانی که خواهان «اصلاح» این واپسگرایی هستند از همین واقعیت تلخ تغذیه می‌شوند.

کمی به حرمت رنج بهاییان ایران «دین رسمی» کشور با فشار روحانیتی که می‌دید انقلاب مشروطیت در صدد حذف بسیاری از امتیازات اوست، و با پشتیبانی هیئت حاکمه‌ فاسدی که تا عمق وجود «شیعه جعفری اثنی عشری» بود، در قانون اساسی مشروطه گنجانده شد و ماند و ماند تا این که انقلاب اسلامی، به قول صادق هدایت، «جنّ» این مردم را در شکل یکی از نکبت‌بار‌ترین حکومت‌ تاریخ ایران بگیرد! ما نه تنها در برابر  قربانی‌شدگان «دین رسمی» بلکه در برابر همه آنهایی که نوبت خود را انتظار می‌کشند تا قربانی شوند، مسئولیم و رنج این آگاهی با زانو زدن در برابر رنج‌های انسان کاهش نمی‌یابد.

 اختلاف بر سر منافع مردم نیست، بر سر منابع قدرت است احمدی‌نژاد و همفکرانش می‌دانند نفرت مردم از «آخوندها» این امتیاز را به آنها می‌دهد تا شاید شمار بسیاری را با شعار کوتاه کردن دست روحانیت و آخوندها از حکومت، به سود خود بسیج نمایند. ولی مشکل آنها این است که ظاهرا از نفرت همان مردم نسبت به خودشان بی خبرند! نفرتی که اگر شناخته شده و جدی گرفته شود، می‌تواند به گونه‌ای مثبت به نیروی قابل اتکای مدافعان دمکراسی تبدیل شود. آن «پیچ تندی» که احمدی نژاد بشارتش را می‌دهد، نه «آخرین پیچ تاریخ» بلکه ظاهرا آخرین پیچ خود جمهوری اسلامی است.

فراتر از دو رژیم امروز هنوز ایرانیانی هستند که در رژیم شاه درجا می‌زنند. ایرانیانی هستند که در رژیم کنونی درجا می زنند. و ایرانیانی هستند که از هر دو رژیم فراتر رفته‌اند و آینده از آن آنهاست. در این میان فقط مدافعان «اصلاح‌طلبی» هستند که در حال شمشیرزنی با شبح رژیم شاه، در دامان هیولای رژیم کنونی از پای در می‌آیند.

 تغییر در ایران به دست خود ایرانیان وقتی در آبان 86 نوشتم «امروز مردم نه از انقلاب که از باختن خسته اند. در انقلاب باختند. در اصلاحات باختند. در انتخابات باختند. در جنگ و مصالحه، هر دو، نیز خواهند باخت زیرا هیچ کدام بر سر منافع آنها نیست» نمی‌دانستم این مردم پس از یک باخت دیگر در «انتخابات» نشان خواهند داد که واقعا از انقلاب خسته نیستند. ولی نبودن یک تکیه‌گاه، آنها را در برابر سرکوب رژیم، تنها و بی‌پناه گذاشت. همراهی و هم صدایی موسوی و کروبی نمی توانست جای خالی پشتوانه‌ای را پر کند که تازه خود آن دو نیز به عنوان معترض می‌بایست به آن تکیه می‌کردند تا خود نیز تنها نمانند!

الگوهای فروپاشی و اپوزیسیون ها پس از فروپاشی کشورهای بلوک شرق، الگوی دیگری از فروپاشی با جنگ افغانستان و عراق و اینک لیبی علیه حکومت‌هایی شکل گرفت که چیزی از اپوزیسیون خود باقی نگذاشته بودند. درباره ایران نگرانی در حکومت آن است که از نظر ایدئولوژی سیاسی دارای بنیادهای طالبانی است، از نظر اتمی بر بلوف‌های صدامی تکیه دارد و از نظر توهم محبوبیت در میان مردم، برادر دوقلوی قذافی است. ولی آنچه سبب امیدواری است این است که برعکس آنهای دیگر، ایران کمبود اپوزیسیون ندارد!

یک بار دیگر رفراندوم برگزار کنید! تاریخ برعکس سخت‌گیری‌ درباره تصمیم سیاستمداران و حکومت‌ها که هرگز امکان تصحیح تصمیمات نادرست خود را نمی‌یابند، نسبت به تصمیم جوامع و مردم گشاده‌نظر است. مردم همیشه حق دارند در تصمیم و انتخاب خود بازنگری کنند، و اگر این «حق» در قوانین‌شان تأمین و تضمین نشده باشد، آن را از راه اعتراض  به دست می‌آورند. جامعه ایران نیز تنها در یک بازنگری و انتخاب دیگر، به تعادلی بین ازخودبیگانگی 98 درصدی نسل‌های پیش و خودآگاهی پویای نسل‌های کنونی خواهد رسید.


جهان شاهد یک جنگ تازه

جنگی که در گلوی جهان گیر کرده بود!

صدام حسین فدای بلوف اتمی خود شد. امثال بن‌علی و مبارک فدای توهم و گوش‌های کر خود می‌شوند. و قذافی؟ درست است که رسانه‌های جمهوری اسلامی با فراموش کردن و انکار پیوند تاریخی، فکری و خونی خود با قذافی و انقلابش، در پشتیبانی از «انقلاب اسلامی» مردم لیبی داد سخن می‌دهند، ولی نمی‌بینند توهم و پافشاری قذافی بر موضع خود اتفاقا از جنس ایستادگی و توهم رهبر جمهوری اسلامی است. همین ایستادگی در برابر مسیر تاریخ و همین خوش‌خیالی متوهمانه که «مردم» حاضرند جان خود را برای چنین رهبرانی فدا کنند، سرنوشت آنها را به هم گره می‌زند. امثال قذافی و رهبران جمهوری اسلامی، فدای سر مردم خود می‌شوند.


مردم کشورهای اسلامی در دو جبهه مردم کشورهای اسلامی و عربی اگر بخواهند روی پای حکومت‌های ملی و دمکرات خودساخته بایستند، از نظر اقتصادی مجبورند با جبهه غرب «سرشاخ» شوند. بزرگترین خطر اما درون خود کشورهای اسلامی است: جبهه اسلام‌گرایان! روسیه و چین خواهان هیچ تغییر دمکراتیک در کشورهای اسلامی نیستند، و کشورهای غربی نیز یک «دمکراسی ناقص» برای این کشورها توصیه می‌کنند. حمایت غرب از «دمکراسی دینی» جمهوری اسلامی و تبلیغ ترکیب ناهنجار «دمکراسی عربی» و ستایش «دمکراسی ترکی» اردوغان با همین هدف صورت می‌گیرد.

انقلاب فقط یک فرصت تاریخی است اگر برای اعراب خطر اسلامیست‌ها وجود دارد و از همین رو در ضعف نیروهای دمکرات، بهتر است انتقال قدرت با تدبیر کامل صورت گیرد، در ایران اما «خطر» دمکراسی برای اسلام‌گرایانی وجود دارد که از سه دهه پیش قدرت را قبضه کرده‌اند و از همین رو فروپاشی رژیم از درون و پیوستن سیاستمداران و نهادهای نظامی و انتظامی‌اش به جنبش سبز و گشودن راه برای یک انتخابات آزاد، بهترین شکل ممکن است. هر انقلابی که واقعا برای دمکراسی روی می‌دهد، باید این بزرگواری را داشته باشد که دشمنان خویش را به انتقام تهدید نکند.


 

فرق اصلاح با اصلاح! اصلاح‌طلبان وطنی می‌بایست بدون دفاع از «انقلاب» از این دفاع کنند که در مصر و تونس و...  با حفظ قانون اساسی عرفی آنها، از شکل‌گیری یک حکومت مذهبی و ایدئولوژیک جلوگیری شود. دُم خروس مدافعان ایرانی «اصلاحات» اما در همین نکته آشکار می‌شود که آنها از وقوع انقلاب در هر جا غیر از ایران پشتیبانی می‌کنند! امروز بنیادگرایان نیز از انتخابات برای رسیدن به قدرت استفاده می‌کنند. این است که اگر «اصلاح» در ایران برای محدود کردن قدرت بنیادگرایان پاسخ مناسب نداد، لیکن انقلابی که خواستار «اصلاحات سیاسی» در کشورهای عربی است، برای رساندن همین بنیادگرایان به قدرت، از زمینه‌ای مناسب‌ برخوردار است.

تونس هنوز نتونس! همان بلایی که بورقیبه بر سر پادشاه تونس آورد، نخست‌وزیرش، زین‌العابدین بن‌علی بر سر او آورد و در سال 1966 وی را برکنار کرد. در دوران بن علی نیز قوانین اجتماعی مربوط به حقوق زنان، خانواده و ممنوعیت حجاب در خدمات دولتی به قوت خود باقی و فعالیت احزاب مذهبی و بنیادگرا با وجود فشار مذهبی‌ها ممنوع ماند. اینک باید نخست دید هدف از «انقلاب» و منظور از «اصلاحات سیاسی» در این کشور چیست. از همین رو باید گفت تونس هنوز چیزی را نتوانست و آینده تونس ممکن است گذشته بازگشت ناپذیر ایران باشد! گذشته‌ای که ما هنوز در آنیم.

بعدا نگویید ما خبر نداشتیم برخی گمان می‌کردند با ریاست جمهوری فردی مانند موسوی می‌توانند راهی به سوی آینده بهتر بگشایند. برخی نیز بر این باورند که با این نظام هیچ راهی گشوده نخواهد شد. نتیجه «انتخابات» 22 خرداد 88 این دو گروه را چنان به هم نزدیک ساخت که رژیم و وابستگان و دلبستگان آن را به وحشت انداخت. اینک دوباره کسانی عادت «انتخابات» را از سر گرفته‌ و مانند همیشه انتظار دارند از تکرار بیهوده آن نتیجه دیگری حاصل شود. این بار اما «اصلاح‌طلبان» از دایره حکومت به زور اخراج می‌شوند و هنوز نفهمیده‌اند این اخراج برای آنها یک امتیاز تاریخی و بی‌همتاست!

رنج های یک سرنوشت مشترک: پهلوی ها و مردم ایران پهلوی‌ها از زاویه خانوادگی، اجتماعی و روانی زندگی مشابهی مانند هر آن ایرانی‌ای را تجربه کرده‌اند که مجبور به ترک میهن خود و زندگی در تبعید شده‌اند. این را تراژدی و رنج دو خودکشی ثابت می‌کند. بعلاوه، سایه تروریسم جمهوری اسلامی نیز که در همان اوایل شهریار شفیق، فرزند اشرف پهلوی  را در پاریس از میان برداشت هرگز از سر این خانواده کنار نرفت. با خروج پهلوی‌ها از ایران، هم جنایتی بزرگ از رژیم اسلامی کاسته ماند و هم یک امکان مهم در خدمت به جنبش آزادی‌خواهی ایرانیان از بین نرفت. امکانی که وجودش سبب شد تا صحنه سیاست ایران در انحصار آنهایی باقی نماند که در شکل‌گیری رژیم کنونی همکاری خالصانه داشتند.


ای عشق، با تو حرف می زنم

 ای رنج، مگر آجری؟

در کمتر از 24 ساعت آیا ممکن است اتفاقی بیفتد تا اجرای این حکم متوقف شود؟ آری، ممکن است. لیکن تنها به این شرط که حکومت به طور موقت هم که شده دریابد به این همه تلاش و واکنش باید پاسخی سزاوار داد و دهان کجی و اجرای حکم اعدام، قطعا آن پاسخ سزاوار نیست. چرا بر همراهی مسئولان قضایی جمهوری اسلامی تأکید می‌کنم؟ زیرا با تجربه سه دهه گذشته، برای من کاملا تصورپذیر بود که امروز صبح خبر دیگری را در اینترنت بخوانم. خبر اجرای حکم را!


دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا گفت:

این فاشیسم اسلامی است!

مرگ رسمی حقوق، مطالعات زنان، حقوق بشر، مدیریت، مدیریت فرهنگی و هنری، جامعه شناسی، علوم اجتماعی، فلسفه، روانشناسی، علوم تربیتی و علوم سیاسی اعلام شد. آنان که خود را «همراه» می خوانند و دیگران «سران» و «رهبران» می خوانندشان، اگر امروز استاد و دانشجو را به اعتراض و اعتصاب در برابر اعدام علوم انسانی فرا نخوانند، پس کی؟ چه کمپینی مهم تر و بالاتر از نجات اندیشه؟ همه آنان که خود را مدعیان سیاست می شمارند اگر امروز دست در دست یکدیگر ننهند، پس کی؟ وقتی که دیگران چه بسا خونین تر، مانع گسترش فاشیسم اسلامی شدند؟

 

سخنی با مخاطبان آلمانی و خانم مرکل صدراعظم آلمان که خواستار شمارش مجدد آرا شد! متن آلمانی و ترجمه فارسی آن را که برای اشپیگل نیز فرستاده شده در اینجا بخوانید.

پاسخ به این نامه را که همان روز از سوی دفتر خدمات شهروندی حزب دمکرات مسیحی برای ژورنالیست فرستاده شده  در اینجا بخوانید.

اعتراضی کوتاه نیز در کنار تمامی واکنش ها و اعتراضاتی که از سوی «ژورنالیست» به رسانه های آلمان صورت می گیرد، در 17 ژوییه 2008 تقریبا یک سال پیش در روزنامه دی تسایت منتشر شد. ترجمه فارسی این متن را که همان زمان بر بروز چنین نا آرامی هایی تأکید می کرد در اینجا بخوانید.


 

روی جلد مجله اشیپگل 22 ژوئن 2009

 

سرانجام غرب دریافت تفاوت چندانی بین زمامداران حکومت اسلامی در ایران با شیخ نصرالله لبنان و بن لادن القاعده وجود ندارد. باید از جمهوری اسلامی ممنون بود که جنایت های پشت پرده و درون زندان ها را در خیابان ها در برابر چشم همگان به نمایش گذاشت.

 

 

تیتر مجله از این قرار است:

عصیان علیه افراطیون

عصیانی که قرار است بنیادگرایی اسلامی را به شکست بکشاند

عنوان گزارش درون مجله چنین است:

طغیانگران در حکومت الله

اشپیگل در گزارشی زیر عنوان «خشم آشکار» به مچ بند سبز چند تن از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران نیز می پردازد. در یک تفسیر دیگر زیر عنوان «دوئل برگزیدگان» به شباهت ایدئولوژیک و مذهبی بین احمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی و نتانیاهو نخست وزیر اسراییل پرداخته می شود.

سیر رویدادهای ایران اما سریعتر از این گزارش ها و مضمون آن ظاهرا با آنچه در بسیاری از این تفسیرها مطرح می شود، متفاوت است. در این تفسیرها به خوبی می توان رد پای سیاست رسمی این کشورها را دید.


او اشتباه نکرد...  فرخزاد نخستین خواننده و هنرمند ایران بود که تلاش کرد با امکانات اندکی که در اختیار داشت، جامعه را به نقد خود بنشاند. انقلاب اسلامی اما روند رشد طبیعی جامعه ایران را با انسدادی تاریخی روبرو ساخت. انسدادی که گویی از سر گذراندن پیامدهای فلاکت بار آن، تنها شرط وداع ایران با گذشته و گذار به آینده بود. فرخزاد بلافاصله دور دنیا راه افتاد تا از این انسداد بگوید، و بگوید که اختلاف این حکومت با حکومت پیشین بر سر آزادی و آزادگی نبود بلکه بر سر «توضیح المسائل» و این بود که آیا باید با پای چپ وارد خلا شد یا با پای راست!

«گورباچف» ایران کیست؟ بحران «دوران طلایی فوردیسم» تنها با گسترش بازار مصرف و کشاندن سرمایه‌های مدفون «بلوک شرق» به این بازار و جهانی شدن بازار کار می‌شد از سر گذرانده شود. کسی در حل توطئه نبوده و نیست، بلکه این، روند و منطق سود و سرمایه درون مرز کشورها و هم چنین در عرصه جهانی است. امروز بلوکه شدن بازار وسیع خاورمیانه و دورماندن منابع مادی و انسانی آن از بازار جهانی به دلیل عدم ثبات و امنیت، سرمایه‌داری جهانی را بیش از هر زمان دیگر به فکر چاره می‌اندازد تا بخشی از راه حل غلبه بر بحران‌های خود را در آن منطقه بجوید.‌ این راه حل نمی‌تواند جدا از فروپاشی جمهوری اسلامی باشد.

خطر روی دروازه ایران! ایران یک بار با انقلاب اسلامی و رژیم برآمده از آن به خود گُل زد. گُلی که چنان باختی را به دنبال داشت که هنوز از پس جبران آن بر نیامده است اگرچه همزمان در عرصه بین المللی به بازیگری سیاسی تبدیل شد که سالهاست بیشترین توپ پیرامون دروازه آن رد و بدل می شود. این نقش خطرناک، یکی از پیامدهای همان باخت است. باختی که خود نتیجه یک توهم بزرگ بود. با گذشت زمان، هر چه ملت بیشتر از توهم به در آمد، حکومت به همان اندازه بیشتر در توهم فرو رفت. رژیم در 22 خرداد 88 هنگامی که حتی حق انتخاب بین بد و بدتر را نیز از مردم سلب کرد، بر توهم خود انباشت و همزمان از یک ملت توهم زدایی کرد بدون آنکه تضمینی برای دچار نشدن به یک توهم دیگر وجود داشته باشد.

منشور متناقض و جنبش متنوع منشور موسوی چپ های «اصلاح طلب» را که به ویژه در خارج از کشور بار تُف و لعنت حفظ و نگهداری چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را بر دوش می کشند،  به سرعت پشت سر می نهد. برای این عده و امثالهم این منشور بسی زیاد است. اما از نظر کسانی که گمان می کنند میرحسین موسوی و کروبی باید در برابر نظامی بایستند که برای حفظ آن به صحنه آمده اند، این منشور بسیار کم است. منشور موسوی اما با تکیه بر مفاهیم اسلامی، با بسیاری از ادعاهای خود این منشور در زمینه حقوق بشر و عدم تبعیض تناقض دارد. حضور دین در یک منشور و یا حرکت سیاسی، چیزی جز «استفاده ابزاری» از آن نیست.  همین اپوزیسیون اگر در جایگاه حکومت قرار گرفت، با این دین چه می کند؟!


 

جنگ برای بازار و بازرگانی

قوه چهارم: سرکوب

درباره «مرگ بر جمهوری اسلامی»

صد سال زمان حال به یاد همه جانباختگان آزادی

در اهمیت «نترسید! به خیابان بروید!»

تغییر رژیم با اصلاح یا انقلاب؟

سود «من» در تغییر رژیم است

حقیقت واقعی جنبشی به نام سبز

بخت و فرصت در دگردیسی تاریخی

ای مدعیان سیاست، شما راهی بگشایید!

این «فتنه» نمی خوابد!

شما نوکر این ملت هستید!

امروز فقط اتحاد برای آزادی

ای روشنفکران! شما مسئول هستید!

رأی من کجاست یعنی قدرت من کجاست!

ما دوباره سربلند شدیم

ميهنم را پس بده!

وحدت عمل به جای وحدت کلمه

اینها نیامده بودند که بروند، به سال 1939 خوش آمدید!

 

من مدعی جنبش سبز هستم! «من» با نظام جمهوری اسلامی مخالف بوده و هستم. من در همان جوانی آنقدر شعور و همچنین غریزه زنانه داشتم که با «مرحوم امام خمینی» مخالف باشم. من با دخالت «نهاد روحانیت» در حکومت مخالف بوده و هستم. من نه سی سال، بلکه درست به عمر روز و ساعت و ثانیه جمهوری اسلامی با آن مخالفت کرده ام و حتی از درون گور، با همین نوشته ها، به این مخالفت ادامه می دهم تا این نظام و هر نظام مشابه، جای خود را به یک ساختار دمکراتیک و متکی بر حقوق بشر بدهد. من در همه این مخالفت هاست که اتفاقا مدعی جنبش سبز هستم! این «منم» که بیشماریم...

تا دیر نشده باید انتخاب کرد: مردم یا حکومت؟! آزادی چه کسانی؟ عدالت برای کی؟ حقوق کدام ملت؟ پاسخ حکومت روشن است: آزادی یعنی آزادی مریدانش. عدالت نیز برای همان هاست. ملت  اش نیز همان ها هستند. پاسخ مدافعان دمکراسی و حقوق بشر نیز روشن است: آزادی یعنی آزادی دیگران. عدالت برای هر آن کسی که حقی از او پایمال شده است و ملت یعنی همه ایرانیان حتی آنها که با دمکراسی و حقوق بشر مخالفند. ولی در لابلای انبوه سخنان آزادی خواهانه و عدالت جویانه «سران جنبش سبز» نمی توان فهمید آیا از آزادی و عدالت و حقوق برای خودی های خودشان حرف می زنند و یا برای خود و همه دیگران؟!

این ناسیونال اسلامیسم بود و هست! اختراع «ایران مکتبی» بیش از آنکه برای حکومت اسلامی خطرناک باشد، برای مردم ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی خطرناک است. این درست مانند آن است که «گل» اسلام مکتبی به «سبزه» ایران مکتبی نیز آراسته شده باشد. کار ایرانیان به این دلیل از مللی که گرفتار کمونیسم و فاشیسم بودند، دشوارتر است که آن جوهر فکری که حتی با وجود انکار خدا شدیدا مذهبی بود، این بار با ادعای رسالت از سوی الله تمامی ظرفیت های ایدئولوژی های زمینی را در خود گرد آورده است. این بار یک ایدئولوژی زمینی و سیاسی به دین تبدیل نشد، بلکه دین بود که به یک ایدئولوژی زمینی و سیاسی تبدیل گشت. ایرانیان بهای «چشم بستن» خود در برابر این «جوهر فکری» و سرگرم شدن به «صندوق آرا» را می پردازند.

جنگ رسانه ها سالهاست بار سنگین فعالیت حزبی بر شانه های رنجور مطبوعات ایران قرار گرفته است. مطبوعاتی که در یک تنازع بقای نابرابر می روند تا در اینترنت و ماهواره به حیات خود ادامه دهند. ولی نه رسانه های فارسی زبانی که از سوی کشورهای خارجی فعالیت می کنند و نه آنهایی که از سوی ایرانیان با هدف روشنگری حزبی و یا جبهه ای به راه می افتند، با وجود تأثیرات انکارناپذیرشان نمی توانند جای «تلویزیون ملی ایران» را که خالیست، پر کنند. نه آن تلویزیون ملی، که بد هم نبود، بلکه آنکه در راه است و بی تردید یکی از میوه های همه این تلاش هایی است که صورت می گیرد و باید از آنها استقبال کرد اگرچه الزاما نباید با هر آنچه  می گویند، موافق بود.

موضوع بر سر فلسفه و فیلسوف نیست، بر سر جنایت است بر سر این است که کسانی مانند خمینی و خامنه ای که گذشت زمان و عملکرد آنها نشان داد در رژیم گذشته کاملا به درستی و به حق به زندان افتاده بودند، نظامی را برپا داشته و هدایت می کنند که به طور سازمان یافته جنایت می کند. زمامداران اصلی و هسته قدرت جمهوری اسلامی در هر کشور دمکراتیک هم که می بودند، به دلیل جنایت و جرایم سیاسی و اقتصادی جایی جز زندان نمی داشتند. این حقیقت را هزارهزار بار باید تکرار کرد تا هر کس بداند با سخن و عمل خود کدام جنایات را تداوم می بخشد، وگرنه کدام «نهضت»، کدام «آزادی»؟ کدام فلسفه؟ کدام فیلسوف؟! این همان چیزیست که «هابرماس» نیز نفهمید!

تار و گیتار به جای کلاشنیکف موسیقی زیرزمینی، هنرِ مستندخوانی است. چه آن نوع بی همتایی که محسن نامجو ارائه کرده است و چه نوعی مانند «رَپ» شاهین نجفی که بیان ایرانی و فارسی آن، تازه و بدیع است و چه «راک» و «بلوز» آرش سبحانی که شناسنامه ایرانی برایشان صادر کرده است. بی پروایی ویژه هنر است. نه تنها در سخن و کلام، بلکه در شهامت برای به کار گرفتن هر آنچه تا کنون در جامعه ما آزموده نشده است. از همین رو بر خلاف تئوری کسانی که سانسور را سبب خلاقیت می دانند، سانسور اگر هم خلاقیتی را سبب شود همانا در زیر پا گذاشتن مرزهای آن است!  

من به هر اندیشه ای احترام نمی گذارم! در یک جامعه آزاد نیز وقتی احزاب افراطی به نهادهای قدرت راه پیدا می کنند، اهمیت و هشدار قضیه نه در انتخاب شوندگان، بلکه در رأی دهندگان آنان است. چگونه می شود این رأی دهندگان را از افراد و احزاب افراطی دور نگاه داشت تا نتوانند با قدرتی که به دست می آورند از دمکراسی سوء استفاده کنند؟ با احترام به اندیشه آنها؟! قطعا، نه!  آنچه زیر نام «بردباری» در سال های اخیر در ایران شکل گرفته و تکرار گاه مبتذل «احترام به اندیشه یکدیگر» که عمدتا برای بستن دهان منتقدان و مخالفان به کار می رود، مرا واداشت یادآوری کنم من به «هر» اندیشه ای احترام نمی گذارم!

تاریخ و تقدیر و تدبیر جمهوری اسلامی بخشی از تاریخ ما هست، لیکن تقدیر ما نیست. تاریخ، این دوره را پشت سر خواهد نهاد ولی با کدام تدبیر؟ مشکل نه در کمبود حزب و گروه و «اتحاد» است، نه در کمبود نشست و منشور و کنفرانس و نه در رسانه هایی که در جهان مجازی و غیرمجازی به دنبال مخاطبان واقعی می گردند. مشکل در کمبود یک پیوند درونی است تا این همه  موجودیت های پراکنده را به یک نیروی مجسم و واقعی تبدیل سازد. تاریخ در جستجوی این تدبیر است تا بر آنچه «تقدیر» نمایانده می شود، لگام بزند و آن را در مسیری سزاوار بیندازد.  

خویشاوندی ناگسستنی اسلام و سرمایه داری بین اسلام و سرمایه داری یک بی مرزی مشترک وجود دارد: سرنوشت هر دو به نظام اقتصادی سرمایه داری گره خورده است. اساس سرمایه داری را تجارت و بازار تشکیل می دهد و اسلام دینی است که در تجارت و مناسبات تجاری متولد شده است. این بی مرزی مشترک از یک سو این امکان را در اختیار اسلام می نهد تا در غرب نفوذ کند و از سوی دیگر این امکان را به سرمایه داری می دهد تا به منابع انرژی و بازار کار و مصرف کشورهای اسلامی دست یابد، و برای پول چه فرقی می کند آنکه آنها را تولید و مصرف و انباشت می کند به چه دینی باشد! این حقیقت، سرمایه گذاری اصلی اسلام در غرب است.

نظام های دینی و روشنفکران دینخو نمایشگاه منحصر به فرد «جامعه و جنایت: هیتلر و مردم آلمان» تلاشی است برای یافتن پاسخ به پرسش های زیر از جمله در میان نامه هایی که از سوی رژیم نازی نگاهداری می شدند و اتحاد شوروی پس از جنگ جهانی دوم آنها را به غنیمت برد و اینک در «موزه تاریخ آلمان» در شهر برلین در دسترس همگان قرار گرفته است: «چگونه هیتلر امکان ظهور یافت؟ چگونه هیتلر و نازی ها که مسئول جنگ، جنایت و پاکسازی قومی بودند، توانستند به یک مقبولیت گسترده در آلمان دست یابند؟ چرا بسیاری از آلمانی ها حاضر بودند با تبعیت از «رهبر» فعالانه از دیکتاتوری نازی ها پشتیبانی کنند؟»

این احتضار است نه اقتدار مقایسه شرایط کنونی با شرایط دوران اصلاحات خاتمی و مقایسه موقعیت کروبی و موسوی با وی نشان می دهد اگر خاتمی که در آن دوران عمده ترین نهادهای حکومتی زیر تأثیر او بودند، بر اساس قدرت قانونی خویش در همان حدی که امروز موسوی و کروبی از قانون اساسی رژیم انتظار دارند، ایستادگی سازمان یافته می کرد، امروز نظام اش و یارانش به چنین شرایطی دچار نشده بودند. موسوی و کروبی باید از آن عدم ایستادگی و وادادن بیاموزند. حضور مداوم مردمی که حاضر نشدند مانند «انتخابات» 76 و 80 و 84 به خانه های خود بروند تا «سران» برای حقوق آنها اقدام کنند، بخت و فرصت مناسب تری را در اختیار این دو نفر نهاده است که بر خلاف خاتمی خارج از دایره قدرت قرار دارند.

کدام یک به سود روحانیت بود: مشروطه یا مشروعه؟ بحث مشروطه همواره در مردادماه داغ می شود و در رویارویی با واقعیت، در سرمای بهمن انقلاب اسلامی یخ می زند. نمی توان هم مدافع انقلاب اسلامی بود و هم دم از مشروطه و دستاوردهای آن زد. نمی توان پدیده ای را ستود، و یا یک رویداد تاریخی را تأیید کرد لیکن همزمان مدافع آنچه بود که آن پدیده را دچار گسست و ادامه آن رویداد را مسدود کرده است. نمی توان شعار تجدد و آزادی انقلاب مشروطه را با هزار ترفند به انقلابی چسباند که گذشت زمان ثابت کرد ارتجاعی، واپسگرا و بر ضد تجدد و آزادی بود. مهار کردن و مشروط کردن قدرت هم یک راه بیشتر ندارد: دمکراسی بدون هرگونه پیشوند و پسوند!

 

جمهوری اسلامی ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما می چکد از چنگ تو از یک سو باید به خود اصلاح‌طلبان که هنوز در توهم انتخابات هستند فهماند که این رقبای شما که به گفته خودتان «بیست سال» برای شرایط امروز تدارک دیده بودند، نیامده‌اند که با یک «انتخابات» دیگر بروند. از سوی دیگر باید به سینه چاکان چپ و راست «اصلاح‌طلبان» فهماند که منظور آنان از «آزادی زندانیان» و «فعالیت احزاب» و «گرایش‌ها»  و «رسانه‌ها» و «انتخابات آزاد»، همه زندانیان و همه احزاب و همه گرایش‌ها و همه رسانه‌ها، از  جمله احزاب شما و گرایش‌های شما و رسانه‌های شما نیست! منظورشان خودشانند!

آقایان، نظام یا ایران؟ تجربه ناکام فاشیسم و کمونیسم به مثابه نظام‌های توتالیتر و ایدئولوژیک در برابر چشم ماست. نوع خاورمیانه‌ای آن که با چاشنی دین و اسلام بر شدت تندی و تیزی آن افزوده شده است، سرنوشتی بهتر از آنها نخواهد داشت. با این همه کسانی در همان «حاشیه امن» حکومت تلاش کردند راهی را بپیمایند که پیش از این توسط دیگران پیموده شده و به بن‌بست رسیده بود.  برای کسانی که هنوز بند ناف‌شان به نظام جمهوری اسلامی وصل است مسئله در بهترین حالت بر سر نجات «نظام و ایران» است. حال آنکه نجات «نظام» و «ایران» با هم، ممکن نیست!

باز هم کسی که مثل هیچ کس نیست موفقیت پروژه اصلاحات که برخی تلاش کردند آن را بهه عنوان یک جنبش اجتماعی قالب کنند، تنها در همراه کردن بخش مهمی از جامعه با یک رژیم جنایتکار نبود، لکه این پروژهابزار تفرقه بین مخافان رژیم نیز بود. بر اثر تجربه اما نوبت بی اعتمادی رسید بدون آنکه اعتماد از دست رفتهه نسبت به اصلاح طلبان را رقیبان آنها درو کنند چرا که آن اعتماد اولیه به «اصلاح طلبان» اتفاقا به این دلیل بود که نسبت به این رقبا هیچ اعهتمادی وجود نداشت! نتیجه این شد که بی اعتمادی، کل حکومتت و نظام جمهور یاسلامی را با همه مخلفاتش در بر گرفت و یک جنبش اجتماعی اصیل تمام قد به میدان آمد که همان اصلاح طلبان مراه رژیم بلافاصله مدعی اش شدند!

سیاست و ژورنالیسم دست در دست هم «افشاگری» دانشجویان خط امام نهایتا علیه  جریانی که در آن زمان به «لیبرال» مشهور شده بود و به سود تثبیت نیروهای ارتجاعی در قدرت تمام شد و در ادامه با نابودی بسیاری از دولتمردان خود جمهوری اسلامی در بمب‌گذاری‌هایی که هنوز حقایق آنها پس پرده مانده است، و سپس با سرکوب و حذف نیروهای میانه و چپگرای مدافع خط امام که گلوی خود را برای آن «افشاگری ها» پاره می کردند به تسلط بی چون و چرای حکومت ولایت فقیه انجامید. «افشاگری» ویکی لیکس نیز در خدمت چیزی فراتر از «شفافیت» قرار دارد حتا اگر، به فرض، گردانندگانش از آن بی خبر باشند.

تنها سقوط در جمهوری اسلامی آزاد است سالهاست صدای زن به طور رسمی از موسیقی ایران و عرصه عمومی جامعه حذف شده است لیکن سقوط در جمهوری اسلامی چنان فراوان است که کسی دیگر به این فاجعه نمی اندیشد. و چه سقوطی عمیق تر از این که فاجعه حذف به امری بدیهی و روزمره، و تکرار آن به عادت تبدیل شده باشد. پس از هر سقوط بزرگ اما همواره یک افسوس بزرگ چون «آهی مانده به لب ها» از سینه جامعه بر می خیزد. آهی که این بار علاوه بر «شهدا» باید بر آن افزود: جای همه آن هنرمندان، خوانندگان، هنرپیشگان، شاعران، نویسندگان و روزنامه نگارانی نیز خالی، که بخت و فرصت زندگی و فعالیت و مرگ در کشورشان از آنان دریغ شد.

غول اقتصاد به میدان می آید امروز روند نافرجام انحصار اقتصادی در دست حکومت و  نوچه هایش سرنوشت رقم می ‌زند. حکومت که تاب تحمل تحریم ‌‌های اقتصادی اخیر را ندارد، می ‌خواهد از جمله با مالیات، چاه ویلی را پر کند که تا کنون به برکت پول نفت و معاملات انگلی مافیای اقتصادی ایران پر می ‌شد. در نخستین  گام اما با مقاومت روبرو می‌ شود. چه کند؟ اقتصاد را برخلاف سیاست، باید تطمیع کرد و نه تهدید! این قانونی است که همه جا و همه وقت پاسخ می ‌دهد. ولی جمهوری اسلامی چه دارد که با آن به تطمیع اقتصاد و بازار بپردازد؟!

اصلاحاتی که زاییده انقلابند جمهوری اسلامی با پایانش، پایان نمی گیرد  بلکه بیش از پایان عمرش در ایران ادامه خواهد یافت و مشکلات ناشی از آن کمتر از آنچه در زمان حیات داشت، نخواهد بود. بخشی از آن مشکلات را در فرهنگی می توان دید که در حال انتقال از عرصه «مکتبی» و «اسلامی» به عرصه «ملی» و «ایرانی» است. اگر برای بازگشت به گذشته می شود «انقلاب دینی» کرد، برای ماندن در همان گذشته، می توان دست به «اصلاحات ملی» زد. این یک فرهنگ موازی است که همدیگر را پررنگ و تقویت می کنند. هیچ دینی بدتر از آن نیست که به مکتب قدرت تبدیل شده باشد و هیچ ملی گرایی، بدتر از آن نیست که به خدمت این مکتب در آید.

دمکراسی دینی، پیتزای قورمه سبزی! عشق سرعت» و چند آهنگ دیگر گروه «کیوسک» از آن کارهای هنریست که با چیدن چند کلمه مناسب یا چند جمله کوتاه در کنار هم واقعیات جامعه امروز ایران را به نمایش می گذارد. آیا در هیچ تفسیر ماهرانه ای می توان جدال مدرنیته و سنت و تناقض درونی «دمکراسی دینی» را به سادگی و کوتاهی دو کلمه «پیتزای قرمه سبزی» نشان داد؟ ملغمه ای که هم حال دوستداران پیتزا و قرمه سبزی را به هم می زند و هم نمی توان آن را به عنوان یک غذای ابتکاری و مستقل به خورد کسی داد. درست مثل دمکراسی دینی.

فقط در کنار مردم اگر می توان «در کنار» رژیمی چون جمهوری اسلامی قرار گرفت تا «به هر قیمت» تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد، قطعا می توان «در کنار» افراد و گروه های سیاسی ایران نیز قرار گرفت تا «به هر وسیله» و «به هر نحو» جبهه سومی را علیه جمهوری اسلامی و جنگ اش گشود. در کنار نیروی سرکوبگر و جنگ افروز قرار گرفتن نه  تنها «لیبرال» و «دمکراتیک» نیست بلکه هرگز سبب پیوند ملی نیز نخواهد شد. رژیم ایران برای حفظ سلطه خود بر خاک ایران «ناسیونالیست تر» از همه آن گروه های بی توپ و تانکی است که می خواهند در یک جنگ احتمالی در کنارش قرار گیرند بدون آنکه نخست به صدای بلند بگویند خود جمهوری اسلامی «در کنار» چه کسانی ایستاده است: آیا رژیم در کنار مردم و میهن است؟

پوتین ایران کیست؟ «پوتین» ایران در کشاکش جنگ قدرت از جمله بین هواداران «اسلامیت» و طرفداران «ایرانیت» از زهدان بویناک جمهوری اسلامی در حال زاده شدن است. روند جاری، در حال راندن کشور از دیکتاتوری نعلین به زیر دیکتاتوری «پوتین» است. فرهنگ خودبزرگ بین و نژادپرست جمهوری اسلامی در حال گسترش به عرصه مفاهیم ملی است. روسیه در ایران تنها «نیروگاه» بوشهر را «راه اندازی» نکرده است! این «روحانیت» خواهد رفت، همان گونه که آن کمونیست ها در روسیه رفتند، ولی دمکراسی و لیبرالیسم نخواهد آمد، همان گونه که در روسیه نیامد. به راستی، «پوتین» ایران از کدام صف است: اصولگرایان یا اصلاح طلبان؟!

اعدامهای همه ماهها، همه سالها در تمام این سالها، جمهوری اسلامی هم مرز کشید، هم مرزها را زیر پا نهاد. پهناورترین مرز را بین خود و مردم کشید، به ویژه در آنجا که نتوانست سنت و مذهب را بر مدرنیته و عرف غالب گرداند. و طولانی ترین مرز را زمانی زیر پا نهاد که خود علیه خویش وارد عمل شد: بنیانگذاران و بزرگان خویش را مورد حمله قرار داد. تازیانه سرکوب را بر گُرده وابستگان و دلبستگان خود فرود آورد و با این کار سبب چنان جابجایی در صف شهروندان شد که همه به یک تغییر بنیادین امیدوار شدند. این بزرگترین خدمت ناخواسته جمهوری اسلامی به مردم بود: امیدوار باشید!

مرسی خانم، ممنون آقا، اما... قانون اساسی جمهوری اسلامی برای برپایی و تثبیت یک حکومت دینی نوشته شده است و نمی توان «همه» را حول آن گرد آورد. «همه» را تنها می توان حول قانون اساسی آینده دور هم جمع کرد. مدافعان «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی، پیش از آنکه با دیگر سبزهای مدافع آزادی و دمکراسی اختلاف پیدا کنند، اتفاقا با آن رقبا وابستگانی از جمهوری اسلامی سرشاخ خواهند شد که آنها نیز «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی را طلب می کنند: با اصل ولایت فقیه و تمامی اصولی که با «اگر» و «مگر» دامنه آزادی ها و حقوق اولیه بشر را محدود می کند.

آقایان، لطفا «خدعه» نفرمایید! نباید گذاشت ابهام و تناقض فکر و عمل کسانی که خود را «روشنفکر دینی» می خوانند، بار دیگر به تعیین سیاست بپردازد. این تناقض و ابهام به اندازه صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. این تناقض از یک سو سبب تضعیف حاملانش که مردم به آنها امید می بندند، می شود و از سوی دیگر به فرسایش بنیه اعتراضی جامعه می انجامد. کافیست به تجربه «اصلاحات» توجه کنیم. آنچه «اصلاحات» را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همین تناقض بود. همین تناقض بود که «اصلاح طلبان» را سترون و مخاطبان آنها را فرسود.

 

 

| © 2012 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |