the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

خطر روی دروازه ایران!

الاهه بقراط

 

ایران یک بار با انقلاب اسلامی و رژیم برآمده از آن به خود گُل زد. گُلی که چنان باختی را به دنبال داشت که هنوز از پس جبران آن بر نیامده است اگرچه همزمان در عرصه بین المللی به بازیگری سیاسی تبدیل شد که سالهاست بیشترین توپ پیرامون دروازه آن رد و بدل می شود. این نقش خطرناک، یکی از پیامدهای همان باخت است. باختی که خود نتیجه یک توهم بزرگ بود. با گذشت زمان، هر چه ملت بیشتر از توهم به در آمد، حکومت به همان اندازه بیشتر در توهم فرو رفت. رژیم در 22 خرداد 88 هنگامی که حتی حق انتخاب بین بد و بدتر را نیز از مردم سلب کرد، بر توهم خود انباشت و همزمان از یک ملت توهم زدایی کرد بدون آنکه تضمینی برای دچار نشدن به یک توهم دیگر وجود داشته باشد.

*****

روزهای جام جهانی فوتبال است و کم نیست مواردی که می توان سیاست را با ورزش هایی مانند فوتبال و یا کُشتی، و حتی مانند آنچه در جمهوری اسلامی جریان دارد، با بُکس البته از نوع «پراید» مقایسه کرد که بر آن هیچ قاعده و قانونی جز «زور» حاکم نیست.

 

رؤیای سلطه
در آن سالهای دور که مفسران ورزشی محبوبی مانند بهمنش و روشن زاده مسابقات فوتبال را که بین تیم ملی ایران و تیم های کشورهای دیگر برگزار می شد، گزارش می کردند، اصطلاح «خطر روی دروازه ایران» نفس  طرفداران تیم ایران را در سینه حبس می کرد. به ویژه آنکه پخش مستقیم تلویزیونی هنوز مثل امروز ساده و همگانی نشده بود و اکثریت کسانی که به فوتبال علاقه داشتند، مسابقات را از طریق رادیو دنبال می کردند و تنها این جمله و لحنی که بیان می شد بود که می توانست میزان خطر را به شنونده منتقل کند.
امروز ورزش ایران درست مانند سیاست و فرهنگ و هنر و حتی محیط زیست و میراث ملی نتوانسته است خود را از فساد سیاسی و اقتصادی رایج در جمهوری اسلامی دور نگاه دارد. این ورزش  نه تنها در عرصه جهانی بلکه در همان محدوده منطقه ای نیز نقش و اهمیتی ندارد و مانند گوشت قربانی در دست گروه های حاکم و رقیب لت و پار می شود.
لیکن همان فساد همه جانبه ای که ویروس آن در عرصه تفکر نیز رشد یافته است، ایران را به بازیگری در عرصه بین المللی تبدیل کرده است که سالهاست بیشترین توپ پیرامون دروازه آن رد و بدل می شود. این خطر، به دلیل بی کفایتی حکومت جمهوری اسلامی، از روی ایران نه تنها رفع و دفع نمی شود، بلکه روز به روز افزایش می یابد. تحریم ها که جای خود دارد، کافیست بار دیگر به جابجایی های نظامی در منطقه و تحریکاتی که از جمله از سوی خود جمهوری اسلامی صورت می گیرد، توجه کنیم.
اگر بخواهم برای بیان منظور خود باز هم از فوتبال یاری بگیرم، فکر نمی کنم کسی در این واقعیت تردید داشته باشد که ایران یک بار با وقوع انقلاب اسلامی و حکومت دینی برآمده از آن، به خودش گل زد. گلی که چنان باختی را برایش به همراه داشت که هنوز از پس جبران آن بر نیامده است. بخش بزرگی از این باخت، بر اساس یک توهم شکل گرفت. هر چه زمان گذشت و ملت به تدریج از توهم به در آمد، به همان اندازه حکومت بیشتر در توهم فرو رفت. نقطه تقابل این دو توهم، در یک سال اخیر شکل گرفت و مشخص شد.
توهماتی که «مقام معظم رهبری» و مسئولان جمهوری اسلامی در زمینه اقتدار داخلی و منطقه ای و بین المللی به آن دچارند و ترویج و تبلیغ آن را به مطبوعات سرسپرده و صدا و سیمای خویش واگذار کرده اند، یک پیامد مهم دارد و آن اینکه آنها را از درک واقعیت آن گونه که هست باز می دارد. این توهم به سود جنبش اعتراضی مردم است، زیرا سرکوب کنندگان آنها را از ارزیابی موقعیت واقعی خویش عاجز می کند. این توهم مانند مواد مخدر عمل می کند و سبب نشئگی سیاسی حکومت می شود. لیکن از سوی دیگر آن را به خطری تبدیل می کند که جامعه جهانی خود را ناچار از مقابله با آن می بیند. حکایت جمهوری اسلامی، حکایت همان دیوانه ای است که جهان فکر می کند ممکن است سنگی در چاه بیندازد که صد عاقل نتوانند آن را در بیاورند.
توهم جمهوری اسلامی و رژیم های مشابه، رؤیاگونه و آرمانی است: رؤیای سلطه بر جهان. این رؤیا، سرکوب و فشار می آفریند. جنگ می زاید. لیکن تنها چیزی که قادر به تحقق و رسیدن به آن نیست، همان است که آن را هدف خویش قرار داده است: سلطه!
در سخنان بنیانگذاران و رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی اعم از اصول گرا و اصلاح طلب بسیار نمونه می توان یافت که مستقیم و غیر مستقیم بیانگر این توهم هستند. حتی در میان توده ناآگاه سپاه و بسیج و اراذل و اوباشی که جمهوری اسلامی به عنوان لباس شخصی و مأموران امنیتی و اطلاعاتی راهی تجسس و سرکوب مردم می کند، توهم «سلطه» به شدت به چشم می خورد. اگر در قد و قامت رهبری نظام جمهوری اسلامی، این سلطه در افاضات آن چنانی نسبت به چرخه جامعه جهانی نمود پیدا می کند، در آن سپاهی و بسیجی و لباس شخصی باید «سلطه» را در زبان فحاش و ناسزاگو و چماقی دید که به وی قدرت می بخشد و بر سر مخالف و معترض فرود می آورد. این «سلطه» از «پایین» را که مورد پشتیبانی «مقام معظم رهبری» سلطه جو نیز قرار دارد، در آن شعار دست نوشته ای می توان دید که به سوی خبرنگاران بلند شده است و خطاب به رییس مجلس اسلامی خودشان می گوید: «لاریجانی، تو غلط کردی حکم ولی فقیه را به رأی گذاشتی»! استراتژی یا پروژه «فشار از پایین، چانه زنی در بالا»ی اصلاح طلبان که معلوم نیست از روی کدام نسخه وارداتی رونویسی کرده بودند، تبدیل شد به «سلطه از پایین برای حفظ سلطه از بالا

 

توهم ماندگاری
این است که «سلطه» در داخل ایران، رؤیا به شمار نمی رود. واقعیت است. جمهوری اسلامی سی و یک سال است بر جامعه ایران مسلط است و این سلطه را به شدیدترین شکل ممکن و به هر قیمتی اعمال می کند. دوره هایی وجود داشت که این سلطه به چالش کشیده شد. تازه ترین آن، همین یک سال اخیر است. یک سالی که چنان لرزه ای بر جمهوری اسلامی انداخت که برای ترمیم سلطه خود به هر آنچه روی آورد که در یک شرایط عاقلانه جز اقدام خود نظام برای نابودی آن ارزیابی نمی شد: دستگیری های گسترده، اخراج وسیع، توقیف و ممنوعیت و محرومیت، فاجعه زندان ها که در صدر آنها کهریزک قرار دارد، تجاوز، اعدام، به خون کشیدن تظاهرات خیابانی، حمله به خانه و کلاس و سخنرانی مراجعی که خود از بنیانگذاران و مدافعان این نظام بوده اند.
این تصویر، نشانگر یک وضعیت عاقلانه و عادی نیست. جمهوری اسلامی بنا به ضرورت زندگی طبیعی هر پدیده اجتماعی در حال جان سپردن است به طوری که خود نیز از سرنگونی خویش سخن می گوید لیکن آن را در لفافه «سلطه» می پیچد. دست پیش را می گیرد تا پس نیفتد. پیشاپیش درباره «انتخابات» شوراها و حتی ریاست جمهوری یازدهم لاف می زند و خوب می داند با شیوه ای که از 22 خرداد 88 در پیش گرفت، خود، طومار همان انتخابات انتصابی را نیز برای همیشه در هم پیچید. هیچ کس به اندازه خود جمهوری اسلامی نتوانست مضحکه انتخابات را در این نظام به این روشنی به نمایش بگذارد و یک شبه مردمی را آگاه کند که گویی سالها بود گوش به صدای کسانی فرو بسته بودند که می گفتند در این نظام انتخابات هیچ معنایی ندارد و آنها فقط به حضور مردم در صف های رأی گیری نیاز دارند تا با آن لاف محبوبیت و مشروعیت بزنند. رژیم با 22 خرداد 88 هنگامی که حتی حق انتخاب بین بد و بدتر را نیز از مردم سلب کرد، بر توهم خود انباشت و همزمان از یک ملت توهم زدایی کرد.
تازه ترین نمود توهم حکومت را می توان در سخنان سیدعلی خامنه ای در روز چهارشنبه دوم تیرماه دید که با «اساتید نمونه بسیجی» دیدار کرد. همین مجموعه و ترکیب «اساتید بسیجی» خودش توهم است چرا که بر اساس یک توهم شکل گرفته  است. فکر می کنید اگر همین امروز شرایط تغییر کند، چند نفر از این «اساتید» حاضرند «بسیجی» بمانند و یا بروز دهند که «بسیجی» بوده اند؟! خامنه ای به این اساتید گفت: «جمهوری اسلامی ايران داعيه محو نظام سلطه را دارد». این «داعیه» دومین توهم در این دیدار کوتاه است. بعد گفت: «امروز کشور به «اتحاد کلمه» بسیار نیازمند است». کسی که بغل گوشش بر سر دانشگاه آزاد چنان غوغایی در کار است که عده ای راه افتاده  و مجلس را به «انحلال» و «توپ» تهدید کرده اند و نمایندگانش هرچه «ادب اسلامی» داشته اند نثار یکدیگر و رییس مجلس شان کرده اند، چگونه می تواند از «اتحاد کلمه» حرف بزند و متوهم نباشد؟! بعد گفت: «دیوارهایی را که پیروزی انقلاب اسلامی از میان مردم برچید، نباید دوباره بازسازی کنیم». این سخن نیز نشان می دهد توهم اعظم همانا خود «مقام معظم رهبری» است که گذشته از دیوارهایی که جمهوری اسلامی به دلیل مقررات تنگ نظرانه دینی بین لایه های مختلف اجتماعی اعم از پیر و جوان، مرد و زن، ادیان و اقوام مختلف، ایران و جهان، کشیده است، آنقدر متوهم است که دیوار عظیم بین خودش و مردم را نمی بیند. این توهم به بزرگی توهم آن حجت الاسلام اصلاح طلب است که روز روشن و جلوی چشم میلیون ها نفر دروغ گفت و مدعی شد مردم در ایران شعار می دهند: «هم غزه، هم لبنان». این توهم به بزرگی توهم «دمکراسی دینی»، «روشنفکر دینی»، «خرد جمعی توحیدی» و «ایران اسلامی» و همه آن توهماتی است که نه از واقعیت سیاسی و اجتماعی عملا موجود در جامعه، بلکه از خواست ها و آرزوهای ایدئولوژیک و عقیدتی و هم چنین منافع شخصی و گروهی سرچشمه می گیرند.
مجموعه این توهم ها است که خطر روی دروازه ایران را چنان بزرگ کرده  که تنها یک دفاع جانانه از سوی ایرانیان میهن دوست و دمکرات می تواند آن را رفع کند. اینجاست که یک پرسش اهمیت اساسی می یابد بدون آنکه بتوان پاسخی قطعی برای آن یافت: ایرانیان در این سی و یک سال تا چه اندازه آموخته و تجربه کرده اند و چقدر از توهمات سه دهه پیش به در آمده اند که یک بار دیگر به خود گل نزنند؟!


24
ژوئن 2010

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |