the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

جنگ رسانه ها

الاهه بقراط

 

سالهاست بار سنگین فعالیت حزبی بر شانه های رنجور مطبوعات ایران قرار گرفته است. مطبوعاتی که در یک تنازع بقای نابرابر می روند تا در اینترنت و ماهواره به حیات خود ادامه دهند. ولی نه رسانه های فارسی زبانی که از سوی کشورهای خارجی فعالیت می کنند و نه آنهایی که از سوی ایرانیان با هدف روشنگری حزبی و یا جبهه ای به راه می افتند، با وجود تأثیرات انکارناپذیرشان نمی توانند جای «تلویزیون ملی ایران» را که خالیست، پر کنند. نه آن تلویزیون ملی، که بد هم نبود، بلکه آنکه در راه است و بی تردید یکی از میوه های همه این تلاش هایی است که صورت می گیرد و باید از آنها استقبال کرد اگرچه الزاما نباید با هر آنچه  می گویند، موافق بود.

*****

 

امیدوارم با کلمه «جنگ» به احساسات ظریف و رقیق کسانی که جنگ خویش را بر ضد مخالفانشان پیش برده اند و اینک در برابر این حکومت سلطه جو «ضد جنگ» شده اند و خشونت خویش را در برابر مخالفان خویش ورزیده اند و اینک در برابر این حکومت آدمخوار «ضد خشونت» شده اند، بر نخورد.

در مورد رسانه ها اما، راستش را بخواهید، هر چه کلماتی مانند «نبرد»، «مبارزه»، «درگیری»، «رقابت» و مشابه اینها را سنجیدم، دیدم هیچ کدام بار این «جنگ» واقعی را که در عرصه رسانه ها به راه افتاده است ندارد. «جنگ» الزاما نباید با «تفنگ» باشد. یا «تفنگ» نباید الزاما حضور مشخص و آشکار در یک جنگ داشته باشد. در ایران، سالهاست یک جنگ تمام عیار و با خشونت عریان جریان دارد که حتی «تفنگ» هم در آن به کار برده می شود. ولی ظاهرا به کار گرفتن خشونت و  تفنگ تنها از سوی یکی از طرفین درگیر این جنگ نابرابر مجاز است: حکومت!

 

مطبوعات و رسانه ها به جای احزاب

نخست بگویم که به راه افتادن هر رسانه ای که بتواند سدّ انحصار خبری و تبلیغی صدای دروغگو و سیمای زشت جمهوری اسلامی را بشکند، به سود آزادی و پیشبرد روند دمکراسی در ایران است. انتقادی که نسبت به رسانه ها و یا احزاب مختلف صورت می گیرد، مطلقا نسبت به موجودیت آنها نیست، بلکه نسبت به شیوه آنها و هم چنین به نکاتی در آنان است که وجودشان به جنبش سیاسی و اجتماعی در ایران زیان می رساند. در جنگ رسانه ها تفنگ و سلاحی جز نقد وجود ندارد. با این سلاح،  نه جسم و موجودیت یک پدیده سیاسی و اجتماعی، بلکه تفکر و مواضع آن مورد «حمله» قرار می گیرد. این در همه دمکراسی های جهان و جوامع آزاد، امری پذیرفته است و ظرفیت و بنیه نقدپذیری عناصر فعال سیاسی و اجتماعی نیز بستگی به تجربه و عمق باور آنها به نقش مؤثر و پیشبرنده انتقاد و ضرورت برخورد اندیشه ها دارد. ضرورتی که باور به آن را نه در حرف، بلکه در عمل باید اثبات نمود.

در  ایران امروز، به دلیل عدم آزادی فعالیت احزاب و گروه های سیاسی مخالف، بسیاری از افرادی که در یک شرایط آزاد می توانستند به فعالان حزبی و سیاستمدار تبدیل شوند، به روزنامه نگاری و کار رسانه ای روی آورده اند. کافیست به شمار وزرا و وکلا و مسئولانی نگاه کنید که در دولت  های پیشین، مقام حکومتی داشتند و پس از خلع قدرت، به مطبوعات و حتی وبلاگ نویسی روی آوردند.

این است که در سال های پس از انقلاب اسلامی و به ویژه در یک دهه گذشته،  بار سنگین فعالیت حزبی بر شانه نحیف و سانسورشده مطبوعات گذاشته شد. مطبوعاتی که هر بار با هجوم دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی به تعطیلی کشانده شدند. افراد علاقمند به فعالیت سیاسی نیز بیش از آنکه در بند اصول کار روزنامه نگاری حرفه ای باشند، وارد دسته بندی های سیاسی و دفاع از این یا آن فرد شدند. فعالیت احزاب قانونی «اصلاح طلب» که عمدتا احزاب اسلامی با مرامنامه و برنامه شبیه هم بوده و هستند، و هم چنین فعالیت احزاب افراطی و «اصولگرا» که آنها نیز دارای مرامنامه و برنامه شبیه هم هستند، مانند بختک بر مطبوعات و روزنامه نگاری ایران سایه افکند. حکایت رسانه هایی که در انحصار حکومت هستند، خود ماجرایی دیگر است. آنها نیز به اسم حزبِ الله فعالیت می کنند.

 

حزب رسا و صدای نارسا

با گسترش اینترنت و تلویزیون های ماهواره ای، کار حزبی مثله شده و در واقع مجازی و یا شاید بهتر باشد بگویم «ناقص» دامنه دیگری یافت. در شرایطی که حکومت تمامی فضای خبری و تبلیغی را به فاشیستی ترین شکل ممکن به خود اختصاص داده است، آن احزاب قانونی و فعالانش که حتی به عنوان «اپوزیسیون قانونی» نیز تحمل نشده و به خارج از دایره قدرت پرتاب شدند، و حتی روزنامه های آنها نیز توقیف گشت، به فضای مجازی اینترنت و اخیرا به ماهواره روی آوردند.

با توجه به محدودیت هایی که مردم ایران هم به لحاظ امکانات مادی و آموزشی و هم به لحاظ سرعت مخابراتی و سانسور و فیلترینگ حکومتی دارند، استفاده از اینترنت در محدوده کوچکی از لایه  مرفه جامعه شهری باقی می ماند. رادیو و ماهواره اما با وجود هزینه سرسام آوری که رژیم برای پخش پارازیت متحمل می شود، از مخاطبان بیشتری حتی در روستاها برخوردار است.

به راه افتادن «رسانه سبز ایران» یا «رسا» در اینترنت که قرار است از ماهواره نیز پخش شود، در شرایطی است که بخشی از جنبش سبز که طرفدار «راه سبز امید» و میرحسین موسوی است، امکان فعالیت حزبی دمکراتیک در داخل کشور ندارد. از همین رو آنچه را این رسانه درباره خود می گوید، می توان یک مرامنامه گروهی به شمار آورد. گروهی که برای باورها و خط فکری معینی دست به راه انداختن این شبکه زده اند و از آنها باید انتظاری را داشت که در این مرامنامه یا «اصول کلی و خط مشی دهگانه شبکه» به آن اشاره شده است. اینکه بین این اصول دهگانه، مثلا بین اصل یک مبنی بر «کرامت انسانی، عدالت، آزادی و حقوق بشر» بلافاصله با اصل دو «اسلام رحمانی و اخلاق» تناقض و ناروشنی وجود دارد، امریست که از یک سو گردانندگان «رسا» خود باید در آن تأمل کنند و از سوی دیگر، برنامه هایشان نشان خواهد داد تا چه اندازه برای وفاداری به اصل دو مجبورند بر اصل یک پای بگذارند. کسی نیازی به توضیح اصول حقوق بشر ندارد، چرا که روشن اند. و به نظر نمی رسد که کسی بر سر «اسلام رحمانی» نیز «که عدالت شاکله آن است، خردورزی را پاس می دارد، مقتضیات زمان و مکان را نیک می شناسد، با مردمسالاری و حقوق بشر منافاتی ندارد و مخالف هرگونه حقوق ویژه برای اشخاص و اقشار خاص در سطح جامعه و حاکمیت است» مشکلی داشته باشد. پرسش فقط این است: این «اسلام رحمانی» کجاست و در این سی و یک سال و در آن هشت سال «اصلاح طلبی» کجا بود؟! و بعد، جای این «اسلام رحمانی»، پس از اینکه پیدا شد، کجاست؟ درون حکومت، کنار حکومت یا بیرون حکومت؟!

اصل هفت حزب رسا اما روشن تر از آن است که نیاز به تفسیر داشته باشد و جایی برای پرسش های بالا بگذارد: «رسا اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه قرائت دموکراتیک و حقوق بشری در جهت احیای آرمانهای اصیل انقلاب یعنی استقلال، آزادی، عدالت و اسلام رحمانی و نیز توسعه را مبنای فعالیت خود شمرده، طرح بحث اصلاح قانون اساسی و ساختار سیاسی را در یک فرآیند مذاکره و گفتگوی ملی با مشارکت همه اقشار اجتماعی وظیفه خود می داند».

بر این اساس می توان تصور کرد برنامه های «رسا» در چه جهتی خواهد بود. اینکه آیا مردم در جنگ رسانه ای که به شدت جریان دارد، حال و حوصله نشستن پای سخنان «رسا» را خواهند داشت یا نه، و حاضرند چند بار در روز به سخنان موسوی و کروبی و خاتمی گوش کنند، موضوعی است که آینده نشان خواهد داد. البته آن هم به شرطی که «رسا» اصلا بتواند با یک کادر حرفه ای و مجرب و ارائه برنامه های متنوع به رقابت با دیگر رسانه های فارسی بپردازد. وگرنه داشتن مخاطبانی که بدون «رسا» هم به هر حال از این خط مشی دفاع می کنند، نقشی در جامعه بازی نمی کند و تغییری در جابجایی نیروها نخواهد داد.

 

جبهه «ایران ندا» و نجوای اتحاد

وضع رسانه «ایران ندا» که تقریبا با «رسا» اعلام موجودیت کرد، از نظر جبهه  فکری ای که در بر می گیرد، از «حزب رسا» بهتر است. در میان افرادی که برای راه اندازی «ایران ندا» پیشگام شده اند، وجود هنرمندانی چون آرش سبحانی و محسن نامجو که از نسلی دیگر و تجربه ای دیگر هستند، و روزنامه نگار به معنای فعال حزبی و مرید این و آن نبوده اند، این امید را برمی انگیزد که بتوانند تعادلی را بین اندیشه های متفاوتی به وجود آورند که متأسفانه در نسل های گذشته از نوعی بیماری فکری مزمن رنج می برد که مشخص ترین عارضه آن همانا درجا زدن در گذشته است.

«ایران ندا» بر عکس «رسا» که بر «اسلام رحمانی» تکیه می کند، می خواهد یک «رسانه مردمی» باشد، می خواهد «مردم- نهاد» باشد، می خواهد یک «رسانه مشارکتی» باشد، می خواهد «صدایی از صداهای جنبش مردمی ایران» باشد، می خواهد «رسانه حزب و تشکیلات سیاسی معینی» نباشد. به این ترتیب، جبهه «ایران ندا» بسی فراگیرتر از حزب «رسا» است و کاری هم به دین و ایمان مردم ندارد که آیا «رحمانی» است یا غیر رحمانی، و این بزرگترین نقطه قوت «ایران ندا» به عنوان رسانه سرزمینی است که در آن تنوع اندیشه، از جمله قومی و مذهبی، یکی از  ویژگی های مهم آن به شمار می رود.

ولی «ایران ندا» نیز باید از یک کادر حرفه ای و همه جانبه برخوردار باشد تا بتواند با رسانه های فارسی زبان مانند «بی بی سی» و «صدای آمریکا» و حتی «فارسی وان» در جلب مخاطب رقابت کند. و چه کسی است که نداند این همه به منابع مالی عظیم نیاز دارد. و چه کسی است که این را نیز نداند که کافیست ایرانیان ثروتمندی که به میهن خود علاقه دارند، دست بالا کنند.

ولی آیا باید به دلیل کمبود مالی از شروع کار چشم پوشید؟ قطعا، نه. باید دست به عمل زد و دید تا کجا می توان پیش رفت. آیا «رسا» و «ایران ندا» نافی یکدیگرند؟ قطعا، نه. هر یک کار خود را می کنند و بار خود را می برند و در مسابقه ای که خواه ناخواه شکل می گیرد،  مردم قدرت تشخیص دارند و خود انتخاب می کنند که به تماشای کدام یک بنشینند و گوش به کدام بسپارند. آری، الان فکر می کنم «مسابقه» بیش از هر کلمه دیگری گویای مقصود است.مسابقه ای که در آن جنگ و رقابت و مبارزه و درگیری بین رسانه ها نیز، مانند همه جای جهان، وجود دارد و با همه اینها هیچ کدام، به راستی هیچ کدام شان نمی توانند جای «تلویزیون ملی ایران» را که خالیست، پر کنند. نه آن تلویزیون ملی، که بد هم نبود، بلکه آنکه در راه است...

14 اوت 2010

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |