the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

مرسی خانم، ممنون آقا، اما...

الاهه بقراط

 

قانون اساسی جمهوری اسلامی برای برپایی و تثبیت یک حکومت دینی نوشته شده است و نمی توان «همه» را حول آن گرد آورد. «همه» را تنها می توان حول قانون اساسی آینده دور هم جمع کرد. مدافعان «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی، پیش از آنکه با دیگر سبزهای مدافع آزادی و دمکراسی اختلاف پیدا کنند، اتفاقا با آن رقبا وابستگانی از جمهوری اسلامی سرشاخ خواهند شد که آنها نیز «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی را طلب می کنند: با اصل ولایت فقیه و تمامی اصولی که با «اگر» و «مگر» دامنه آزادی ها و حقوق اولیه بشر را محدود می کند.

*****

امکان بحث و مناظره آزاد و مستقیم در ایران وجود ندارد، ولی واکنش های گسترده و سریع که نسبت به برخی مواضع تنگ نظرانه و تحریف گرانه صورت می گیرد، یکی از مهم ترین پدیده های مثبت جنبش کنونی است. پدیده ای که در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی و حتی مدتی پس از پیروزی آن شاید تنها به صورت منفرد و پراکنده وجود داشت و چه بسا به همین دلیل کسی از مدعیان انقلاب نیز خود را موظف نمی دانست به آنها پاسخی بگوید. امروز اما تجربه سه دهه حذف جاری در جمهوری اسلامی، تبادل فکر و نظر را در جهت پالایش فکری و عملی جنبش آزادی خواهی جامعه ایران الزامی کرده است.

روشن است کسی بر سر موارد تفاهم و توافق به بحث وگفتگو نمی پردازد بلکه اختلافات هستند که همواره مورد بحث و مجادله قرار می گیرند. این دیگر به ظرفیت طرفین بستگی دارد که تا چه اندازه گوش شنوا داشته باشند و تا کجا زاویه درست دفاع از منافع ملی و سود همگان را تشخیص داده و عقربه  قطب نمای تفکر و سیاست خود را بر اساس آن تنظیم نمایند.

در همین رابطه، دو نمونه از بحث هایی را که بر زمینه جنبش سبز صورت می گیرد، انتخاب کرده ام تا به آن مواردی از اختلاف بپردازم که اتفاقا در ظاهر بر روی آنها اشتراک نظر وجود دارد. تلاش می کنم هسته اصلی سخن، و نه الزاما تفکر گوینده را، از حواشی آن، مانند اعتقادات مذهبی (که به هیچ کس ربطی ندارد) جدا کنم تا ببینیم اختلاف و اشتراک بر سر چیست.

 

زهرا رهنورد

زهرا رهنورد در گفتگو با فرشته قاضی (سایت روز) می گوید: «جنبش سبز یک جنبش تکثر گرا است و همه کسانی که به تغییر و تحول به سوی آزادی، دموکراسی، انتخابات آزاد، عدم دخالت نظام و حکومت در زندگی شخصی مردم اعتقاد دارند، سبز هستند. این بدان معنا نیست که سبزها دارای یک ایدئولوژی و تفکر و عقیده باشند... ممکن است یک کسی خیلی مذهبی باشد و کس دیگری نباشد و کسان دیگری در درجات متفاوت از علایق و عقاید مذهبی باشند؛ تفاوت هایمان سر جای خودش است اما سر چیزهایی که توافق داریم با هم هستیم. میخواهم بگویم ما در جنبش سبز با وجود همه تفاوت هایمان، روی توافق هایی که بر جریان تحول داریم در کنار هم هستیم».

کدام مدعی دفاع از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر می تواند با این سخنان مخالف باشد؟

رهنورد اما این را هم می گوید: «این توافق ها بر مبنای تغییر و تحول است. اما یکی از این توافق ها، قانون اساسی است که ما معتقدیم باید تمام اصول مغفول مانده آن اجرا شود. ما حول محور قانون اساسی دور هم جمع شده ایم و نکته توافق ما همین است، اما این بدان معنا نیست که قانون اساسی وحی منزل است و نمی توان تغییری داد... اجرای بدون شرط تمام اصول قانون اساسی، اصول و جنبه های مغفول مانده آن به سمت دموکراسی، آزادی، حق بیان، رفع تبعیض و روش های قیم مآبانه درباره زنان، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد و بدون تقلب و غیر فرمایشی و آزادی تجمعات،  پروسه آزادیخواهی مدنی ما است... مهم ترین رهبر همه ما در شرایط فعلی قانون اساسی است اگر مورد توافق همه قرار بگیرد می توانیم با اتکا به آن جلو برویم... ما حول قانون اساسی جمع می شویم و می گوییم همه در کنار هم و در کنار مردم هستیم...».

و در جای دیگر می گوید: «منافقین عملا نمی توانند و جزو جنبش سبز نیستند. این گروه مرده سیاسی که حکومت در صدد زنده کردن آنها برآمد، اکنون ادعاهای خنده داری مطرح میکند...»

هر مدعی دفاع از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر می تواند و باید با این سخنان مخالفت کند زیرا از یک سو «مرده» نامیدن گروهی از ایرانیان با «همه در کنار هم» تناقض دارد و از سوی دیگر، قانون اساسی جمهوری اسلامی برای برپایی و تثبیت یک حکومت دینی نوشته شده است و نمی توان «همه» را حول آن گرد آورد. «همه» را تنها می توان حول قانون اساسی آینده دور هم جمع کرد. اگر قرار باشد «رهبر» جنبش سبز و آزادی خواهی ایران، به قول رهنورد، یک قانون اساسی باشد، قطعا آن قانون، قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست. هم اکنون نیز جامعه بسی فراتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی طلب می کند، چه برسد به آنکه بتوان آن را محور توافق همگان قرار داد. مگر اینکه منظور، توافق بین «اصلاح طلبان» و «اصولگرایان» باشد. در این صورت بقیه مانند همیشه باید حتما نقش سیاهی لشکر آنها را بازی  کنند. این آن نقشی است برای مردم، که نباید اجازه داد دوباره تکرار شود.

درباره نظر رهنورد درباره مجاهدین این را هم بگویم که باید بین رهبری این سازمان و اعضا و هوادارانی که در یک شرایط مناسب می توانند گونه دیگری بیندیشند، تفاوت قائل  شد. جنبش آزادی خواهی به تک تک ایرانیان نیاز دارد، حتی آنهایی که خالصانه و صادقانه به احمدی نژاد رأی داده و برای «مقام معظم رهبری» سینه می زنند، چه برسد به اعضا و هواداران مجاهدین که جزو حذف شدگان هستند و باید از حقوق آنان نیز دفاع کرد. اگر «تغییر» چنان معجزه می کند که حزب اللهی، چماقدار، اصلاح طلب، اصولگرا، نویسنده کیهان تهران، چپ، مذهبی و غیره می توانند آزادی خواه و دمکرات شوند، چرا مجاهدین با همه خطاهایشان نتوانند؟ چه معیاری برای اندازه گیری میزان خطای کسانی وجود دارد که دست به ترور آلودند، به عراق پناه بردند، با پشتیبانی بیگانه و به پندار خام «آزادسازی ایران» دست به عملیات مرگبار علیه خود و مردم شان زدند، با خطای آن کسانی که در نظام جمهوری اسلامی و دستگاه ترور دولتی مسئولیت داشته و در شکل گیری این نظام و کشتارهایش و «تئوری پردازی» آن نقش داشته اند؟ وقتی ادعا می شود «ایران برای همه ایرانیان»، نمی توان زندگان را «مرده» اعلام کرد تا جزو «همه ایرانیان» نباشند. جنبش سبز و جنبش آزادی خواهی ایرانیان هر چه کمتر دشمن داشته باشد، به سود آن است. حتی جمهوری اسلامی نیز تلاش کرد به شیوه  غیرانسانی تواب پروری اعضا و هواداران گروه های مخالف را به سوی خود جلب کند. جنبش سبز برای جلب اکثریت همگان، ظرفیتی به مراتب انسانی تر از جمهوری اسلامی دارد. اگر ادعا می شود حرف آخر را «رأی» می زند، چگونه می توان پیشاپیش بخشی از این رأی را حذف کرد؟! این نوع نظریه و نظارت «استصوابی» از کجا می آید؟!

 

میرحسین موسوی

میرحسین موسوی در دیدار با برخی از استادان دانشگاه تربیت معلم (سایت کلمه) می گوید: « سبز ها امروز برای داشتن نظامی که در آن حاکميت ملت به رسميت شناخته شود و حقوق ملت که در قانون اساسی بدان تصريح شده است احيا شود تلاش می کنند... هدف جنبش سبز حاکميت آراء مردم است و... به زودی جنبش سبز پيروز خواهد شد چون دنبال تحقق حقوق مردم است. چون مدافع آزادی های بشريست چون مدافع عقلانيت و منطق است... هر کس دنبال حق است و به صورت مسالمت جويانه برای رسيدن کشور به سمت حاکميت مردم بر سرنوشت خود حرکت می کند و وهر کس هرجا از حق و از قانون [فرض می کنیم منظور قانون به طور کلی است] دفاع می کند جزو بدنه اين جنبش است و همه بايد باور کنيم که در نهايت ميزان رای ملت خواهد بود ».

کدام مدعی دفاع از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر می تواند با این سخنان مخالف باشد؟

میرحسین موسوی اما این را هم می گوید: «شعار رعايت بدون کم و کاست قانون اساسی با اين فرض است که اين متن نه جاودانی است و نه وحی منزل وهر نوع تغييری در سطح ملی می تواند مورد قبول باشد که امکانات انتخابات آزاد و رقابتی و غير گزينشی را فراهم کند».

در اینجا نیز مدافعان آزادی و دمکراسی و حقوق بشر با گوینده زاویه پیدا می کنند. وقتی «اصل ولایت فقیه» به عنوان یکی از اصول صد در صد ضد دمکراسی قانون اساسی، طبق همین قانون تغییرناپذیر است، چگونه می توان هم «شعار رعایت بدون کم و کاست قانون اساسی» را داد و هم قول تغییر آن را وعده کرد؟ رعایت «اصل ولایت فقیه» و گردن نهادن بر اختیارات گسترده آن، لازمه «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی است و دقیقا همین اصل است که مورد مناقشه حکومت و آزادی خواهان است. میرحسین موسوی و سبزهایش در «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی، پیش از آنکه با دیگر سبزهای مدافع آزادی و دمکراسی اختلاف پیدا کنند، اتفاقا با آن رقبا و آن وابستگانی از جمهوری اسلامی سرشاخ خواهند شد که آنها نیز «رعایت بدون کم و کاست» قانون اساسی را طلب می کنند: با اصل ولایت فقیه و تمامی اصولی که با «اگر» و «مگر» دامنه آزادی ها و حقوق اولیه بشر را محدود می کند.

به نظر می رسد تفکر موسوی و رهنورد و سبزهایشان در دو سطح جریان دارد: یکی سطحی که تلاش می کند با جمع آوردن بیشترین نیرو، جایگاه خود را تقویت کند و در این راه نمی تواند تکثر جنبش سبز و وجود افکار و عقاید متفاوت در آن را انکار کند زیرا همان گونه که تا کنون نشان داده شد، بلافاصله نسبت به آنها واکنش تدافعی و هم چنین تهاجمی نشان داده می شود و این به سود آنها نیست. دیگری، در سطحی که نظام جمهوری اسلامی و پیشینه انقلابی و اسلامی اش، در آن نقش کلیدی و بنیادی بازی می کند. این سطح است که آنگونه که باید شکافته نمی شود تا کسانی که خود را متعلق به جنبش سبز می دانند، این را هم بدانند چه فکر و سود مشترکی از جمله با این دو نفر در حفظ این نظام دارند. نمی توان از این جمهوری اسلامی یک نظامی خلق کرد که هم «اسلامی» باشد و هم «دمکراتیک» و مبتنی بر حقوق بشر. در این صورت باید ادعای رهبران مجاهدین خلق را نیز پذیرفت که مدعی تلفیق یک نظام اسلامی با دمکراسی هستند. این شبهه به این دلیل پیش می آید که این «سبزها» موضع خود را درباره نقش دین در حکومت، دست کم به اندازه آیت الله منتظری در آخرین سالهای عمرش، مشخص نمی کنند. اینها را باید دید. اینها را باید گفت. روزنامه نگار چشم و گوش جامعه است. نمی تواند با دنباله روی از  مدعیان سیاست، ببیند و نگوید و یا بدون اینکه ببیند، بگوید!

15 ژوییه 2010

 

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |