the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

قوه چهارم: سرکوب

الاهه بقراط

 

حزب اللهی و فالانژ نامیدن کسانی که در سر دادن شعارهایی مانند «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم!» گلو پاره می کردند، ساده ترین و آسان ترین راه فراز از واقعیت است. واقعیتی که در آن به اصطلاح روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی اگر چه مستقیم به سر دادن این شعارها نمی پرداختند، لیکن در عمل با آن همگامی می کردند، این شعارها را تئوریزه می کردند و به «خط امام» فرا می رویاندند تا دلپسند شود و به راحتی قابل دفاع گردد. دفاع از رژیم خمینی در عمل چیزی جز دفاع از همین شعارها نبود.

*****

 

مدتی است بخشی از یک سخنرانی آیت الله خمینی در یوتیوب دست به دست می گردد. این سخنرانی در روز 26 مرداد 58 به مناسبت روز «قدس» و در دیدار با گروهی از مردم در قم انجام شده است. در زمانی که فقط شش ماه از انقلاب اسلامی گذشته است، جنگ هنوز شروع نشده و افراد و احزاب و گروه هایی که انقلاب را بر شانه های خود حمل کرده و در برابر نعلین «رهبر انقلاب» به زمین گذاشتند، به درستی سهم خود را در قدرت سیاسی طلب می کردند.

آیت الله خمینی اما نیامده بود تا حاکمیت را به مردم باز گرداند و یا قدرت سیاسی را به دست احزاب منتخب مردم بسپارد. او اگر وعده «آزادی» داد، به گفته خودش «خدعه »ای بود برای جلب هر چه بیشتر مخاطبانی که به دنبال آزادی بودند. او نیز اما مانند دیگر مدعیان سیاست از آزادی فقط «آزادی خود» را می فهمید و گمان می کرد باید از آزادی ای که قدرت در اختیارش می نهاد استفاده کند تا با سرکوب دیگران، فکر و عقیده خویش را متحقق سازد. دیگران در کشورهای دیگر چنین کردند و اگر در ایران نیز به قدرت می رسیدند، چنین می کردند و او نیز چیزی جز این نکرد.

 

خمینی چه می گفت؟

وی در آن سخنرانی که تازه چهار ماه از تثبیت نظام اش با رأی 98 درصدی می گذشت گفت: «اگر ما از اول که رژیم فاسَد را شکستیم و این سد بسیار فاسَد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کردَه بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکستَه بودیم و تمام مجلات فاسَد و مطبوعات فاسَد را تعطیل کردَه بودیم و رؤسای آنها را به محاکمَه کَشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کردَه بودیم و رؤسای آنها را به سَزای خود رَساندَه بودیم و چوبه های دار را در مَیدان های بزرگ بر پا کردَه بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کردَه بودیم این زحمت ها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای معتال و از پیشگاه ملت عظیم عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم، ما مردم انقلابی نبودیم، اگر ما انقلابی بودیم اجازَه نَمی دادیم اینها اظهار وجود کنند، تمام احزاب را ممنوع اعلام  می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم. یک حزب و اُن حزب الله، حزب مستضعفین و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سر تا سر ایران که اگر سر جای خود ننشینند ما به طور انقلابی با آن ها عمل می کنیم (حاضران: صحیح است، صحیح است) مولای ما امیرالمؤمنین سلام االله علیه اُن مرد نمونه عالم، اُن انسان به تمام معنا انسان، اُن که در عبادت اُنطور بود و در زهدُ تقوی اُنطور و در رحم و مروّت اُنطور و با مستضعفین اُنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند شمیشیر را می کُشت [می کشید] و هفتصد نفر را در یک روز چنان که نقل می کنند از یهود بنی قریضه که نظیر اسراییل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند از دم شمشیر گذراند خدای تبارک و تعالی الله در موضع عفو و رحمت رحیم است و در موضع انتقام، انتقام جو. امام مسلمین هم این طور بود در موقع رحمت، رحمت و در موقع انتقام، انتقام. ما نَمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران برای ما چیزی بنویسند. ما نمی خواهیم وجاهت در ایران در اسلام در خارج کشور پیدا بکنیم ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد» (حاضران: صحیح است، صیحیح است).

این دارهایی که سی سال است در ایران برپاست، طنابش در خشونتی بافته شده که خمینی بارها و بارها صریحا بر زبان آورد و مورد تأیید مخاطبانش قرار گرفت. خمینی، نیروی سرکوب و خشونت را در کنار سه قوه ای که جهان مدرن به نظام اسلامی تحمیل کرده بود، به مثابه قوه چهارم قانون اساسی خویش قرار داد. او قدرت سرکوب را به جای مطبوعات نشاند. مطبوعاتی که هم در انقلاب مشروطه و هم در جوامع آزاد، قوه و یا رکن چهارم نامیده شده و می شوند.

اگرچه اصل تفکیک قوا و عدم دخالت سه قوه در یکدیگر در قوانین اساسی کشورها قید می شود، لیکن این الزاما به معنای اجرای عملی و یا اجرای درست آن نیست. به عبارت دیگر، به قول فرنگی ها، اعتماد خوب است، ولی کنترل بهتر است چرا که به هر حال این سه قوه، دستگاه قدرت حاکمه را تشکیل می دهند و از آنجا که فساد و زد و بند و داد و ستد سیاسی یک امر زمینی و بشری است، پس قوه و رکن دیگری خارج از این سه و خارج از دستگاه قدرت و دولت باید وجود داشته باشد تا بتواند با نظارت مستقل بر آنها، واسطه آزاد بین حکومت و مردم باشد. مطبوعات، آن قوه  چهارم است.

این همه البته کلی ترین اصولی است که بر مناسبات مثلث حکومت (دولت و اپوزیسیونش)، رسانه ها و مردم در جوامع آزاد حاکم است. در عمل اما همه چیز به این شکل شسته و رُفته نیست. همواره خطا وجود دارد. امتیاز جوامع باز در این است که برای جبران خطا نیز همواره امکان وجود دارد. این یک چرخه دمکراتیک است که دیگر به ظرفیت و جنبه انسان ها بستگی دارد که از این مجموعه تا چه اندازه در جهت خطا و تا چه اندازه در جهت خدمت بهره بگیرند.

 

تاریخ چه خواهد گفت؟

آنچه اما در سخنرانی خمینی که سالهاست در کنار دیگر سخنان وی در کتاب «صحیفه امام» منتشر شده است، توجه را بار دیگر و به ویژه در این روزهای سرنوشت ساز  به خود جلب می کند، همانا تفکر سیاسی یک فرد به شدت سنتی و به دور از جهان امروز است که توانست به نیروی یک تفکر واپسمانده، بنیاد یک نظام تاریخی و هزاران ساله را در ایران بر اندازد. ما چه موافق و چه مخالف نظام پادشاهی باشیم، به جای بیان تأسف و یا ابراز خوشحالی، باید هزاران بار در نیروی تفکری تأمل کنیم که با وجود ناهمخوانی با جهان معاصر، توانست خود را به کرسی بنشاند. طرفداران این تفکر هنوز و همچنان پیروزی تاریخی ولی صد در صد موقت خویش را مدیون عمل به رسالت الاهی خود و پشتیبانی خداوند از انقلابشان می دانند. این استدلالی است که به درد همان تفکری می خورد که به خود رنج اندیشه و تأمل نمی دهد و با صدور چند حکم اعتقادی و ایمانی، خیال خود و مخاطبانش را راحت می کند. این تأمل اما از این رو ضروریست که  ما را در شناخت خود و جامعه مان یاری می رساند. این تأمل به ما کمک می کند تا بدون هرگونه پیشداوری و یا تعلق سیاسی و ایدئولوژیک این واقعیت را ببینیم که تا مردم در صحنه نباشند، هیچ نیروی سیاسی را، اعم از داخلی و خارجی، امکان بازیگری در عرصه تاریخ نیست. همان مردمی که «صحیح است، صحیح است» می گویند و یا همان مردمی که کسی نمی تواند به «سرور» یا «بانو»ی آنها بگوید بالای چشمشان ابروست زیرا زمانی سبب تضعیف «انقلاب ضدامپریالیستی» می شد و حالا هم معلوم نیست «اصلاح» چه چیز را تضعیف می کند!

تأمل در نقش مردم، سطح یا ژرفای تفکر آنها و جنبش آنان را به ما می نمایاند. مردمی که فریاد می زدند: «بختیار، بختیار، نوکر بی اختیار»، «مرگ بر شاه»، «تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود» نمی توانستند خیلی زود به اینجا نرسند که فریاد بزنند: «یا روسری، یا توسری»، «وای اگر خمینی، حکم جهادم دهد»، «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم!» حزب اللهی و فالانژ نامیدن کسانی که در سر دادن این شعارها گلو پاره می کردند، ساده ترین و آسان ترین راه فراز از واقعیت است. واقعیتی که در آن به اصطلاح روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی اگر چه مستقیم به سر دادن این شعارها نمی پرداختند، لیکن در عمل با آن همگامی می کردند، این شعارها را تئوریزه می کردند و به «خط امام» فرا می رویاندند تا دلپسند شود و به راحتی قابل دفاع گردد. دفاع از رژیم خمینی در عمل چیزی جز دفاع از همین شعارها نبود. این که هر کس در ذهن خود چه محاسباتی داشت، تغییری در واقعیت نمی دهد.

گذشت زمان اما حتی در قضاوت ها نیز تأثیر می گذارد و گاه آنها را سراپا دگرگون می سازد. تردید ندارم پنجاه سال بعد، زمانی که نسل ما دیگر خاک شده است، تاریخ با نگاه دیگری به تمامی آنچه خواهد نگریست که ما با نگاهی وارونه، نسل خود و فرزندانمان را، سربلندی کشورمان را، به آن باختیم. زمانی که اشتافن بِرگ، از افسران ارتش رژیم هیتلری در یک عملیات ناکام، در دفتر وی بمب گذاشت تا با کشتن هیتلر به جنگ پایان دهد و از شکست نابودکننده آلمان جلوگیری کند، قضاوت جاری در آن دوران با قضاوتی که بعدها و به ویژه امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن نسبت به آن عملیات ناموفق انجام می گیرد، صد و هشتاد درجه تفاوت کرده است (دو سال پیش نسخه هالیوودی اش به نام «والکری» با شرکت تام کروز به نمایش در آمد). اشتافن برگ به همراه یارانش دستگیر واعدام شد. گلوله هایی که سینه وی و صدها مخالف رژیم هیتلری را شکافت، در همان جامعه و توسط همان مردمی صیقل یافته بود که هنوز فریاد هلهله شان را در ستایش «پیشوا» در فیلم های مستند و سکوت سنگین موزه ها می توان شنید. امروز اما آلمانی ها در لابلای برگ های تاریخ خود می گردند تا افراد بیشتری چون اشتافن برگ بیابند و بگویند: نگاه کنید! همه ما با آنها نبودیم!

ما ایرانی ها اما برای یافتن چنین افرادی، نیاز به جستجو در تاریخچه سی ساله جمهوری اسلامی نداریم. ولی نکته در اینجاست: نباید گذاشت قوه سرکوب بی امان و خشن حکومت اسلامی، سیاست تعیین کند. سرکوب، یکی از عواملی است که در قضاوت تاریخ نسبت به سیاست  وعمل سیاسی آزادی خواهان هرگز به شمار نمی آید!

27 مه 2010

 

 

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |