the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

آن روزی که دنیا را تغییر داد

الاهه بقراط

 

در سالهای پس از 11 سپتامبر، رژیم‌هایی که دیگر نیستند جای خود را به شرایط بیم و امید سپرده‌اند و تروریست‌هایی که هنوز هستند تلاش می‌کنند از این شرایط به سود خود استفاده کنند. خاکی که  بذر تروریسم اسلامی را می‌پرورد، شوره‌زاری است که در آن جز خار تکبر و نفرت نمی‌روید، و رؤیای تسلط اسلام بر جهان سرابی است که با خون بی‌گناهان در قتلگاه تروریسم و یا جنگ رنگ می‌گیرد. بسیاری از حاملان این فکر بیمار بدون آنکه بدانند، اتفاقا بازیچه دسیسه‌های سیاسی داخلی و خارجی و هم چنین ملعبه دست سوداگران اسلحه و اتم هستند.

*****

در حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، در طول کمتر از یک ساعت و نیم، نزدیک به سه هزار نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند، بسی فراتر از یک حمله نظامی تمام عیار.

این نخستین بار بود که تروریسم با یک برنامه‌ریزی طولانی و صرف هزینه فراوان، از امکان رفاهی مردم و جان آنها به عنوان اسلحه استفاده کرد و روزی را در آغاز قرن بیست و یکم به ثبت رساند که تصاویر آن هر بار بیننده را در درک مرز بین واقعیت و تخیل، و توجیه عقلانی و اخلاقی هدف و وسیله، دچار مشکل می‌کند. هدفی ناپاک و وسیله‌ای ناپاکتر!

 آن روز، تروریست‌های اسلامی، بن لادن و سازمان القاعده‌اش را مشهور خاص و عام کرد. ولی همزمان نه تنها عرصه را بر آنان تنگ ساخت بلکه چهره جهان را نیز تغییر داد.

 

رژیم‌هایی که دیگر نیستند

اگر این حملات در دوران جنگ سرد صورت می‌گرفت، قطعا در نخستین لحظه، همه نگاه‌ها به اتحاد شوروی جلب می‌گشت. ولی در آن روز، درست ده سال بود که بلوک شرق در هم فرو پاشیده و جهان می‌رفت تا در روند متناقض خود با چالشی دیگر روبرو شود. از آن روز، این چالش در برابر همگان قرار گرفت: مبارزه با پدیده‌ای به نام تروریسم اسلامی.

یک روز بعد در 12 سپتامبر 2001 هم سازمان ملل و هم ناتو این حملات تروریستی را به مثابه جنگی علیه آمریکا اعلام کردند و شورای امنیت با صدور قطعنامه 1368 این اختیار را به آمریکا داد تا به طور مستقل و یا در همکاری با متحدین خویش به دفاع از خود بپردازد.

جرج بوش (پسر) رییس جمهوری وقت آمریکا روز 20 سپتامبر در یک سخنرانی «جنگ علیه ترور» را اعلام کرد و پس از هماهنگی‌های داخلی و بین‌المللی، پیش از آنکه «یازده سپتامبر» یک ماهه شود، در روز هفتم اکتبر، خاک افغانستان به عنوان کنام تروریست‌های القاعده مورد حمله قرار گرفت تا رژیم طالبان را که مهم‌ترین پایگاه تدارکاتی تروریسم اسلامی به شمار می‌رفت، سرانجام پس از پنج سال سرکوب بی‌امان مردم افغانستان، از میان بردارد. یک ماه بعد، کابل پایتخت افغانستان سقوط کرد و شهرهای مهم آن یکی پس از دیگری از دست طالبان به در آمدند. سقوط طالبان برافتادن نخستین مُهره دومینوی رژیم‌های فاسد و سرکوبگر در منطقه‌ای بود که دامنه‌ فساد و استبدادش تا آفریقا کشیده می‌شود.

در دورانی که طالبان دستگاه‌های تلویزیون را به عنوان نماد «غرب» از درخت‌ها به دار می‌آویختند و مطبوعات غربی به خاطر این نوع مبارزه بی‌سلیقه، آنها را دست می‌انداختند و به ریش انبوه طالبان می‌خندیدند، جهان از یک سو در کنار ماهواره، یک انقلاب تکنولوژیک دیگر را به صورت تلفن همراه و اینترنت پشت سر می‌نهاد که دامنه سیاسی و اجتماعی آن با وجود همه محدودیت‌های تحمیلی چنان گسترشی در خاورمیانه و کشورهای مسلمان‌نشین یافت که دیگر نمی‌شد از پیامدهای آن به شکل اعتراضات اجتماعی پیشگیری کرد، و از سوی دیگر، باردار جنگی دیگر بود.

آمریکا دو سال بعد، در 20 مارس 2003 جنگ عراق را برعکس جنگ افغانستان، بدون پشتوانه جهانی و با متحدانی اندک آغاز کرد و بُرد. صدام حسین دومین مُهره دومینوی رژیم‌های فاسد و دیکتاتور بود که «مقاومت» کرد و با ذلّت از سوراخی توسط سربازان آمریکایی بیرون کشیده شد و سپس اعدام گشت.

در کشاکش آنکه همه از یکدیگر می‌پرسیدند بعد از افغانستان و عراق نوبت کدام رژیم است، نه رژیم‌های کره شمالی و جمهوری اسلامی که از سوی جرج بوش در ژانویه 2002 در کنار عراق جزو «محور شرارت» نام برده شده بودند، بلکه چند سال بعد، لیبی بار آن جنگی را بر دوش کشید که در یک برزخ زمانی پس از جنگ عراق تا معمای نوبت «رژیم بعدی» بر این گمان بود که آنقدر به غرب نزدیک شده است که خطری آن را تهدید نمی‌کند!

قذافی پس از آنکه اطلاعاتش را درباره برنامه اتمی جمهوری اسلامی لو داد و در اختیار «دوستان جدید» گذاشت، به مبادله اطلاعاتی و حتا بر اساس اسنادی که هفته گذشته منتشر شد، به رد و بدل مخالفان و اسلامیست‌ها با دستگاه‌های امنیتی غرب مشغول شد و با خیال راحت با اسلحه‌هایی که در شرایط «تحریم» از جمله از آلمان دریافت کرده بود، به بمباران مردم پرداخت! غافل از آنکه با وجود اینکه قذافی در همان زمان، کمتر از بشار اسد کشتار کرده بود، ولی اوست که به «جنایت علیه بشریت» محکوم می‌شود و ناتو چنان دماری از روزگارش در می‌آورد که پس از هفت ماه از قدرت ساقط می‌گردد و اینک درباره فرارش به زیمبابوه و بورکینافاسو و... گمانه‌زنی می‌شود.

مُهره‌های دیگر دومینوی دیکتاتورهای دوست غرب مانند مصر و تونس و یمن بر زمینه اعتراضات اجتماعی و بی تردید با دخالت‌های پیدا و پنهان و قابل درک کشورهای دیگر و پشتیبانی فراگیر رسانه‌های بین‌المللی در بازتاب اخبار آنها، روی هم غلتیدند.

 

تروریست‌هایی که هنوز هستند

اشتباه بزرگی است اگر گمان شود تروریسم اسلامی مشکل آمریکا و اروپا و جهان غرب است. اتفاقا این کشورها در عمل نیز نشان دادند با امکاناتی که دارند می‌توانند این نوع تروریسم را از خود دور ساخته و دست کم آن را در پیرامون خود مهار سازند.

تروریسم اسلامی بیش از هر چیز مشکل خاورمیانه و کشورهای عربی و مسلمان‌نشین است. مشکل کشورهایی است که به دلیل فرهنگ مسلط اسلامی، تاریخ متناقض و بنیه ضعیف سیاسی و اقتصادی با وجود منابع ثروتی که در اختیار دارند، قادر به حل مشکلات جامعه خود نیستند و آن را خواسته و ناخواسته به سوی دشمنان موهوم از جمله «غرب»، «دمکراسی» و «لیبرالیسم» منحرف می‌سازند.

روند دهه گذشته نشان می‌دهد خاکی که در آن بذر تروریسم اسلامی پرورده می‌شود و رشد می‌کند، از نظر فکری، شوره‌زاری است که در آن جز خار تکبر و نفرت نمی‌روید و در آن فکر، رؤیای تسلط اسلام بر جهان و حقانیت بهشتی، سرابی است که با خون بی‌گناهان در قتلگاه تروریسم و یا جنگ رنگ می‌گیرد. حاملان این فکر بیمار در بسیاری موارد بدون آنکه بدانند، اتفاقا بازیچه دسیسه‌های سیاسی داخلی و خارجی و هم چنین ملعبه دست سوداگران اسلحه و اتم هستند.

پس از جنگ افغانستان بسیاری از تروریست‌ها که جان به در بردند به پاکستان و ایران و پس از سقوط رژیم صدام حسین، به عراق فرار کردند. با تدابیری که غرب برای حفظ امنیت خود برقرار کرد، دامنه عمل تروریست‌ها در کشورهای «کفر» به شدت محدود گشت. غرب توانست به جز دو مورد عملیات تروریستی در اروپا (انگلیس و اسپانیا) سایه شوم آن را از سر خود دور کند.

اینک تروریست‌های اسلامی بیش از همه خود مردم کشورهای مسلمان‌نشین را به خاک و خون می‌کشند. کشورهایی که نام شهرهایشان نه به خاطر جاذبه‌های توریستی یا موفقیت‌های علمی و هنری، بلکه به دلیل تروریسم و جنگ بر سر زبان‌ها افتاد: مزار شریف، کندوز، هرات، فلوجه، تکریت، و اینک بنی ولید! آیا لیبی نیز با مساحتی بیش از ایران در شرایطی که بیشترین مردمانش در شهرهای ساحلی زندگی می‌کنند، به کنام تروریست‌هایی تبدیل خواهد شد که با وجود رژیم‌هایی که دیگر نیستند، آنها هنوز هستند و کشتار می‌کنند؟

در مورد ایران، بلوف‌های اتمی رژیم نام بوشهر و نطنز و اراک را بر سر زبان‌ها انداخت و امیدوار باشیم که بلوف اتمی به جنگ و  تروریسم مزین نشود. لیکن با تروریسم دولتی چه می‌توان کرد که هر دو پدیده را در خود دارد: رژیم سرکوبگر و تروریسم!

ایران که تصاویر جنبش آزادی‌خواهانه‌اش بیش از دو هفته در تابستان 88 (2009) نفس رسانه‌های جهان را گرفت، از یک سو به دلیل سرکوب بی‌رحمانه، و از سوی دیگر به دلیل عدم همبستگی و سیاست بی‌بنیه مخالفان، و از آن سو تر به دلیل رفتار کج دار و مریز کشورهای غربی، به آتش زیر خاکستر تبدیل شد. در کنار ایران، رژیم سوریه نیز اکنون ماههاست به راهنمایی و سرپرستی جمهوری اسلامی به مثابه «برادر بزرگ» در کشتار مردم از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد آن هم در شرایطی که مردم سوریه بر خلاف ایرانی‌ها با تحمل بیش از دو هزار کشته و صدها زخمی و دستگیری، در هر شرایطی در شهرهای مختلف به اعتراضات خیابانی می‌پردازند ولی درست مانند ایران تا کنون به دلیل عدم همبستگی و ضعف بنیه سیاسی و هم چنین رفتار متناقض کشورهای قدرتمند، در برابر قدرت سرکوبگر رژیم‌شان تنها مانده‌اند.

این است که در میان رژیم‌های کشورهای عربی و مسلمان‌نشین که پس از 11 سپتامبر دیگر نیستند، جای رژیم‌های فاسد و تروریست ایران و سوریه خالیست. لیکن نباید استعدادی غریب داشت تا پیشاپیش گفت که این دو نیز دیر یا زود به رژیم‌های مشابه خود خواهند پیوست. «بازی» دومینوی سیاسی در این منطقه به پایان خواهد رسید و مردم این کشورها را در برابر چالشی بزرگتر و مهم‌تر قرار خواهد داد: بازسازی و تلاش برای محو تروریسم اسلامی، و به دست آوردن حقوق ملی در جامعه جهانی!

7 سپتامبر 2011

 

| © 2011 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |