بازگشت به صفحه اول


مقاله ها و گفتگوها

 از سال های پیش


متن های شوریده


 برای همه ایرانیان و فارسی زبانان

از سایت کیهان لندن دیدن کنید

Kayhanlondon


ما کیهانی ها


الف ب در

فیس بوک


خطاب به کنگره


خواهر شکسپیر

این همه سال

 زنان چه می کردند؟


مردان عفیف

سرگذشت یک داستان

 و نویسنده اش
درباره تولستوی


نون والقلم و ما لا یسطرون

سلمان رشدی
و
آیه های شیطانی اش


شهرنوش پارسی پور


هزاران سال جنس دوم

درباره کتاب «جنس دوم»
از سیمون دوبووار


مجموعه مقالات
جلد نخست
1379 - 1374
1999 - 1995

نسخه پی دی اف

الاهه بقراط / مجموعه مقالات/ جلد نخست / 1995 تا 1999


مقاله ها و گفتگوها

 از سال های پیش


دو کتابگزاری درباره

ترور و دادگاه میکونوس

(نسخه پی دی اف)

قضات برلن

کتابگزاری قضات برلن درباره کتاب «هنوز در برلن قاضی هست»

ماشین مرگ

کتابگزاری ماشین مرگ درباره کتاب دادگاه میکونوس


چرا نگوییم «من»؟!

له ویاتان اثر توماس هابس 


الاهه بقراط

جامعه مذکری که دهانش پریود شده! یک حکومت دینی پدیده غم‌انگیز اما ناگزیری بود که می‌بایست یک بار، گنداب این جامعه مذکر را به هم می‌زد تا دیگر نتوان جانمازهای خونالود آب کشید و جای مُهرهای دروغین بر پیشانی‌های مذکر  را نشانه ایمان و پاکی دانست. من در متن «پریود» چیزی جز واقعیت یک جامعه مذکر مبتنی بر سکسیسم، ریا، چاپلوسی، فرصت طلبی و برده‌داری ندیدم که با همکاری «خاک برسرانِ با سواد» البته بدونِ «شرم بر جبین» همچنان تداوم می‌یابد.

مداخله و حمله از سوی هر کشوری نه، اما کمک و پشتیبانی دمکراسی ها حتما! کمک‌ برای تغییر دمکراتیک در ایران باید از سوی کشورها و نهادهای دمکرات صورت گیرد و نه از سوی دیکتاتورها و رژیم‌های واپسمانده مانند کشورهای عربی. کسانی که دست یاری دیکتاتوری‌ها را می‌فشارند باید توضیح دهند که آیا در میان رژیم‌‌های مثلا عربستان سعودی و قطر افراد دمکرات نیز پیدا می‌شود؟ اگر آری، پس بهتر است نخست گامی برای دمکراسی در جوامع عربی عقب نگاهداشته شده توسط خود آنها بردارند!

کمی سیاست، کمی ادبیات ادبیات بدون سیاست، چیزی کم نمی‌آورد. سیاست اما چرا. سیاست بدون ادبیات به طرز وحشتناکی خطرناک است. از همین روست که در حکومت‌های توتالیتر هیچ نویسنده و ادیب مهم و بزرگی پرورش نمی‌یابد مگر یا در مخالفت با آنها و یا یک عده‌ پاچه‌خوار و مداح و «هنربند» که از یک سو خیلی زود به فراموشی سپرده می‌شوند و از سوی دیگر نام‌شان با ننگ همراه می‌گردد. به رژیم هیتلر و همین جمهوری اسلامیِ خودمان نگاه کنید.

اندر خمِ یک کوچه... انتقاد مدافعان «دمکراسیِ بیشتر» از «غرب» و «کاپیتالیسم» برای مهار محافل اقتصادی در چهارچوب‌ یک دمکراسی فراگیر و گسترده است اما برای ما که هنوز در خم یک کوچه دمکراسی هستیم اگر با روشنگری همراه نباشد، می‌تواند گمراه کننده باشد. مشکل ایرانیان و اساسا اهالی خاورمیانه نیز نه با دموکراسی عملا ناموجود در آن منطقه، و یا دمکراسی‌های موجود در مناطق دیگر، بلکه با آن نوع گرایش‌های چپ و راست و مذهبی است که ضدغربی و ضددمکراسی هستند.

ایران اتمی نیز همان جمهوری اسلامی اتمی نیست! چندی پیش مجله «تایم»اعلام کرد در سال 2013 آمریکا یا با یک ایران اتمی کنار می‌آید و یا با آن وارد جنگ می‌شود. توصیه فرید زکریا، خبرنگار «تایم»، رسیدن به توافقی است که «تهران و واشنگتن هر دو آن را بپسندند» یعنی توافق دمکراسی‌ با یک دیکتاتوری بدخیم! آمریکا اما ممکن است با یک «ایران اتمی» کنار بیاید ولی با «جمهوری اسلامی اتمی» کنار نخواهد آمد چرا که یک کشور اتمی باید یک رژیم قابل کنترل نیز داشته باشد! بن بست هر دو در همین است.

«اصلاحات» و «تغییر» و «انتخابات آزاد» شعار «تغییر» پس از شکست شعار «اصلاحات» به نامزدهای انتخاباتی رژیم در سال 88 تحمیل شده بود. رهبری رژیم اما با حبس آنها، ناخواسته ضرورت اصلاح و تغییر، هر دو، را به اثبات رساند. اینک نوبت «انتخابات آزاد» است که باز هم «رهبر» پیشاپیش فاتحه‌اش را خواند بدون آنکه بداند هر سه شعار به تنهایی نقشی اساسی در تحولات جامعه بازی کرده و می‌کنند، چه برسد به وقتی که هر سه، با هم، در میدان حضور داشته باشند!

کدام انتخابات در این نظام آزاد بوده است؟! پرسش سیدعلی خامنه‌ای مبنی بر اینکه «کدام انتخابات در این نظام آزاد نبوده است؟» یک پرسش ایجابی است و «مقام معظم رهبری» آن را مطرح نکرده تا پاسخی از کسی بشنود، ولی این پرسش اتفاقا یک پاسخ واقعی، تاریخی و انکارناپذیر دارد: در نظامی که آزادی وجود ندارد، هیچ انتخاباتی نمی‌تواند آزاد باشد! همه نوآوری جمهوری اسلامی همین است که نوع دیکتاتوری دینی مبتنی بر ابزار دمکراتیک را در آستانه قرن بیست و یکم بر تجربه سیاسی و اجتماعی بشر افزود!

حجاب اجباری مانند بدی آب و هواست! «حجاب اجباری» از جمله با استناد به اقدام خود رژیم ایران در پرداخت «حق حجاب» به زنان روس، چیزی است مانند بدی آب و هوا! حتما شما هم بسیار دیده و یا شنیده‌‌اید که زنانی می‌گویند حجاب را با «اختیار» و با «علاقه» رعایت می‌کنند. ممکن است چنین باشد، اما این «اختیار» و «علاقه» مطلقا چیزی از این واقعیت که حجاب یک پدیده تبعیض آمیز علیه زنان است کم نمی‌کند بلکه فقط بیانگر این موضوع است که اینان با «اختیار» و «علاقه» این تبعیض را پذیرفته‌اند!

قدرت و مسئولیت در میان تعبیر و تغییر یک موضوع بزرگ فرهنگی به ویژه در جامعه ما، رابطه بین «قدرت» و «مسئولیت» است. هر چه گسست بین این دو عمیق‌تر، انحطاطِ جامعه بیشتر! ما حادترین نوع آن را هر روز با صدها نمونه خبری مشاهده می‌کنیم: از «رهبر» تا وزرا و وکلا و مدیرانی که از مواهب قدرت بهره‌مند می‌شوند، ولی حاضر نیستند مسئولیتِ برخورداری از قدرت را بپذیرند، می‌خواهد در برابر حوادث طبیعی باشد یا آتش‌ گرفتن بخاری در دبستان و یا شکنجه و تجاوز و مرگ در زندان‌ها...

آرزوهای بزرگِ رهبران کوچک زمامداران رژیم دینی ایران همواره تلاش کردند در برابر قدرت‌های بزرگ جهان یک «بلوک اسلامی» عَلَم کنند. این تفکر در مقدمه قانون اساسی رژیم نیز تشریح شده است. گاه به نظر می‌رسد برخی از ایرانیان که در تغییر یا بقای این نظام داد سخن می‌دهند، این مقدمه را نخوانده‌اند و اگر هم خوانده‌اند، آن را به عنوان تفکر راهنمای رژیم جدی نمی‌گیرند. تفکر اما مهم است، خیلی مهم! مهم‌تر از افراد!

پاسخ در برابر شماست! گروهی از دلبستگان رژیم به از سرگذراندن بحران از راه رابطه با آمریکا امیدوارند و بر این باورند این رابطه بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی را حل خواهد کرد آن هم درحالی که می‌دانند رژیم‌های دوست آمریکا نیز سرنگون می‌شوند!  گروهی از مخالفان رژیم از جمله در داخل، به یک ائتلاف گسترده جهت تغییرات دمکراتیک امیدوارند. اساسا مشکلات خاورمیانه یک پاسخ دارد که در برابر چشم همه است، هم در ایران  و هم در تظاهرات این روزها در مصر!

در جستجوی زبان مشترک «پنجاه و هفتی‌ها» نه زبان مشترک بلکه تنها یک جمله مشترک  داشتند: «شاه باید برود!» امروز اما نمی‌توان زبان را به شعار تقلیل داد.  با وجود اختلافات نیروهای سیاسی ظاهرا بر روی یک اصل، توافقی ناگفته وجود دارد: آینده‌ای در راه است که در آن جمهوری اسلامی، دست کم به این شکل، نمی‌تواند وجود داشته باشد. این، الفبای آن زبان مشترک است. شکل‌گیری بقیه آن زبان، نه به مخالفان رژیم بلکه به خود حکومت و تا حدی کشورهای خارجی وابسته است.

وقتی آرمان علیه انسان عمل می کند در نظام فکری و «عقلانیتِ» غرب، اقدام به جنگ‌های غیرمتعارف، دیوانگی کامل و ناممکن است. رژیم‌های ایدئولویک و نامعقول اما پروایی از به راه انداختن جنگ‌های ناممکن ندارند چرا که بر اساس رسالتی که برای خویش قائل‌اند، «مردم» جز قربانیانی در پیشگاه آرمانِ آنها نیستند. این آرمان‌گرایی‌ غیرعقلانی را می‌توان در قوم‌گرایی، تجزیه طلبی، ناسیونالیسم افراطی، جمهوری ‌خواهی و سلطنت‌ طلبی نیز دید که همگی عاملی فرعی را بر «انسان» و «مردم» مقدم می‌شمارند.

شکل نظام سیاسی و هدف دمکراتیک بخشی از هواداران پادشاهی مانند بخشی از جمهوری‌خواهان، مستبد هستند. تلاش اما بر سر این است که دمکرات‌های طرفدارِ دو نظام را به یکدیگر نزدیک کرد وگرنه «اتحاد» جمهوری ‌خواهان با هم یا سلطنت ‌طلب‌ها با هم ناممکن است زیرا «جمهوری» و «سلطنت» چنان گل و گشادند که هیچ اتحادی در آنها عملی نیست مگر اینکه آنان را نیز به دمکرات و غیردمکرات تقسیم کرد! پس در اپوزیسیون نیز نه با شکل نظام بلکه فقط بر اساس محتوا می‌توان به یک نتیجه معقول رسید!

دو پرسش دارم، آیا پاسخی دارید؟ سخنی با احزاب و گروه های سیاسی ایران اگر احزاب و گروه‌های سیاسی ایران می‌خواهند از سوی مخاطبان جدی گرفته شوند، موظف‌اند، به این دو پرسش، پاسخ دهند. من به اندازه یک رأی خود، از آنها پاسخ می‌خواهم! با دریغ کردن این «رأی» باید به احزاب و گروه‌های سیاسی آموخت در برابر جامعه و سرنوشت کشور مسؤولیت بپذیرند! «مبارزه انتخاباتی» واقعی نه پس از جمهوری اسلامی بلکه پیش از آن آغاز شده و میزان رأی فردای همه مدعیان سیاست را تحلیل و برنامه امروزشان تعیین می‌کند!

سه نسل و سه دستاورد بزرگ: کشف حجاب، حق رأی زنان و دمکراسی من پشتیبان منتقدِ دمکراسی و دمکرات‌ها هستم. رضا پهلوی نیز یکی از ایرانیان مدعی دمکراسی است. من پشتیبانِ منتقد او نیز هستم. برای مبارزه در راه آزادی و منافع کشور، لازم نیست کسی به کسی نمایندگی بدهد. هر نهاد و شخصیتی، اگر می‌تواند، می‌بایست قاطعانه پرچمی را که بر خاک ذلت و فلاکت افتاده است، به دست گیرد، فرقی نمی‌کند شاهزاده باشد یا آخوندزاده، چپ باشد یا راست، مذهبی باشد یا غیرمذهبی، جمهوری‌خواه باشد یا مشروطه‌طلب!


پنداشت ستمگر که جفا بر پا کرد             در گردن او بماند و بر ما بگذشت!

ستار بهشتی

بی بی سی فارسی سه روز پس از مرگ ستار بهشتی، در گزارشی نوشت: «برخی از وبسایت‌های خبری گزارش کرده‌اند که ستار بهشتی، وبلاگ نویسی که گفته می شود در هفتم آبان توسط پلیس ایران بازداشت شده بوده، کشته شده است». در همان نخستین جمله، یک اشتباه درباره تاریخ دستگیری وجود دارد به اضافه یک «گمان» و «تردید» درباره خود خبر. بیهوده نیست «فردی که خود را همسر خواهر آقای بهشتی معرفی می‌کرد» فقط با بی بی سی تماس گرفت تا کشته شدن ستار را تکذیب کند!


دمکراسی یعنی همراهی بیشترین نیروها، حتا غیردمکرات ها! بنا بر اندیشه، استدلال و ارزیابی این مقاله، من پشتیبانی فکری و عملی از هر نهاد واقعا فراگیری را که با تکیه بر دمکراسی و حقوق بشر، و با برنامه سیاسی و کارشناسی مشخص، و فراخوان به همه متفکران، کارشناسان و احزاب و گروه‌های سیاسی موجود، علیه جنگ و حمله نظامی، علیه جمهوری اسلامی و علیه تحمیل یک حکومت اسلام‌گرای دیگر، از هر نوعی که باشد، وارد کارزار کنونی شود، وظیفه و مسئؤلیت ملی هر ایرانی، از جمله خودم، در برابر شرایط  امروز و نسل‌های آینده کشور می‌دانم.

دمکراسی یعنی همراهی علم و سیاست جمهوری اسلامی، مدیریت جامعه را به مشتی سیاسی- عقیدتی سپرد و گمان می‌کرد با اعتقادات مذهبی می‌تواند حکومت کند. البته توانست ولی به قیمت نابودی شالوده‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه و قربانی کردن علم و آگاهی به پای لنگ سیاست و عقیده! شوربختانه اپوزیسیون نیز به همین بیماری دچار است. نیروهای سیاسی گمان می‌کنند به صرف سیاست، در همه کار نیز کارشناس و خبره هستند. ولی چه کسی گفته سیاستمدار و سیاست‌ورز حتما «متفکر» یا «کارشناس» هم هست؟!

راه دیگری هم وجود دارد راهی که به رژیم، به مردم ایران، و به جامعه جهانی اعلام می‌کند، نیرویی وجود دارد که می‌تواند راه نه جنگ و نه جمهوری اسلامی را بگشاید. راهی که هنوز نه جنگ است و نه جمهوری اسلامی، و اگر فرصت‌ها از دست برود، هم جنگ خواهد بود و هم جمهوری اسلامی، اما این بار با «اسلام‌گرایان میانه‌رو»! و من به عنوان یک انسان سیاسی، یک زن معتقد به حقوق برابر انسان‌ها و یک روزنامه‌نگار که محدودیتی برای فکر و زبان خویش قائل نیست، از هم اکنون نسبت به آن آینده هشدار می‌دهم!

«من»شورهای متوازی و اتحادهای متفرق مشکل نه در اندیشه و اهداف معقول و مقبول بلکه در افراد و گروه‌هایی است که حامل اینها هستند. حاملانی که نمی‌توانند از روی سایه خود بپرند. همین سایه است که بر فراز «من»شورهای فردی و گروهی و بر اتحادهای متفرق ایرانیان گسترده شده است، وگرنه همه صادرکنندگان و امضاءکنندگان منشورهای مدعی اهداف دمکراتیک و بشردوستانه می‌بایست متون یکدیگر را نیز امضاء می‌کردند! مثلا چه می‌شد اگر امضاکنندگان «منشور 91» و «منشور پیشنهادی شورای ملی» هر دو را امضا می‌کردند؟ 

جنگ و جمهوری اسلامی هر دو مسئله هستند نه راه حل! در شرایط حساس کنونی ساده‌ترین راه این است که به یکی از جبهه‌های سنتی موجود پیوست: یا به جمهوری اسلامی برای مقابله با «تجاوز» و «تجزیه» یا به «متجاوزان» برای رهایی از «جمهوری اسلامی»! حال آنکه نتیجه پیوستن به یکی از این دو جبهه را داریم در برابر چشم خود در افغانستان و عراق و لیبی و مصر می‌بینیم! دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا با تشکیل یک جبهه مدرن و مستقل در برابر جنگ‌افروزان داخلی و خارجی، کسی مجبور نباشد به جمهوری اسلامی یا به بیگانگان پناه ببرد؟!

قدرتِ دمکرات، توده دیکتاتور! رابطه «قدرت» و «توده» بر اساس قانونمندی‌های مشترک شکل می‌گیرد، از جمله خودآگاهیِ قدرت و از خودبیگانگیِ توده! این در حالیست که هم در قدرت می‌توان افراد ازخودبیگانه یافت و هم در توده، افراد خودآگاه. «قدرت» با یکپارچگی بی‌شکل خویش، ضعف خود را می‌پوشاند و بر توده غلبه می‌کند، اما «توده» در بی‌شکلی یکپارچه خویش، قوّت خود را وا می‌نهد و محو قدرت می‌شود. راه غلبه بر دیکتاتوری توده اما در دمکرات شدنِ تک تکِ افراد نیست، بلکه در خارج از او، و در قدرتِ دمکرات است!

تمامیت ارضی ایران بحث و مجادله ندارد! نه تنها وجود سرکوب و تبعیض بلکه حذف آنها نیز نه از «تعلق» قومی، نژادی و یا مذهبی و جنسی بلکه از ساختار سیاسی و فرهنگی ناشی می‌شود! با تبلیغ نمی‌توان این حقیقت را به یک عامل اکتسابی مانند «زبان» که هر کسی می‌تواند آن را بیاموزد یا فراموش‌ کند، کاهش داد. مدافعان تمامیت ارضی ایران نیز نه «فارس»ها بلکه همه اقوام ایرانی به مثابه یک ملت هستند که در سراسر کشور پراکنده‌اند. در مقابل، تأکید بر «نژاد آریایی» نیز نوع دیگری از قوم‌گرایی و در عمل، آن روی سکه «امت اسلامی» است!

اتحاد ملّی بدون خودآگاهی ملّی ممکن نیست نمی‌توان دم از وضعیت خطیر ایران و اتحاد عمل و گرد هم آمدن بیشترین نیروهای مدافع دمکراسی زد ولی در عمل هر تلاشی را به یک بهانه‌ای رد کرد، مگر آنکه دیگران به «من» گردن بنهند! این «منِ» خودآگاه نیست که در کار است، بلکه «منِ» خودشیفته است. همان «من» که تنها با «وحدت کلمه» می‌توانست ارضاء شود و خودآگاهی فردی و ملّی را در میان آن همه کلمه که در وحدت شوم خود به یک کلمه کاهش یافته بودند، به شدت پس می‌زد.

شما زمامداران و طرفداران اصلاح نظام! و شما طرفداران تغییر و  دمکراسی!

اگر واقعا به فکر مردم و کشور هستید، نگذارید... در موقعیتی مانند سوریه امروز هر کس در کدام سو خواهد ایستاد؟! آیا بهتر نیست این سو را پیش از آن که ایران به موقعیتی مشابه دچار شود، تعیین کرد تا شاید از آن پیشگیری نمود؟! کسانی که «استدلال» می‌کنند که نمی‌خواهند «اشتباه 57» را تکرار کنند، اتفاقا در حال تکرار همان اشتباه هستند. اشتباه 57 نه مبارزه و فشار آوردن به رژیم شاه برای آزادی و امنیت سیاسی و رفاه بیشتر بلکه در فریبی بود که مردم و روشنفکران از روحانیون و مذهبی‌های قدرت طلب خوردند! امروز آنان در عمل بر ادامه همان فریب اصرار می‌ورزند ولی سراب از اینکه هست، سراب‌تر نمی‌شود!

ایستادگی و اتحاد برای آزادی، آزادی دیگران! با وجود تفاوت در میزان مسؤولیت‌ها یک سرنوشت مشترک به دست همگان رقم می‌خورد. رژیم گذشته سرنوشت‌اش در یک مسؤولیت دوجانبه به همان اندازه با ملت ایران به صورت مشترک رقم خورد، که رژیم کنونی سرنوشت‌اش در حال رقم خوردن است. راه ایران به سوی آزادی و رفاه با رفتن شاه گشوده نشد، راه «قدس» نیز از کربلا نگذشت، ولی ظاهرا راه پر پیچ و خم تهران از کابل و بغداد و طرابلس و تونس و قاهره و دمشق می‌گذرد! آن هم به بهای تجربه‌ای دردناک و خونین که ایرانیان در اختیار این کشورها نهادند.


و اما قضیه فوکوس آنلاین...

تحریک و به هیجان آوردن افکار عمومی تا جایی که تحریف و خلاف قانون و عرف دمکراتیک نباشد، هم در فعالیت سیاسی و هم در ژورنالیسم پذیرفته شده است. اما اهمیت این جنجالِ مجازی بر سر مصاحبه‌ای که مخدوش بودنش از همان تیتر و با نام «سیروس» آغاز می‌شود در چیست؟ از آنچه درباره‌اش نوشتند نه بر اطلاعات و دانش و آگاهی کسی افزوده شد و نه هشداری درباره خطرات عملا موجود دریافت گشت که ایرانیان را واقعا تهدید می‌کند. ولی فوکوس آنلاین نام «سیروس» را که در ترجمه فارسی حذف شده بود، از کجا آورده است؟!


سخنرانی الاهه بقراط در باره ژورنالیسم و سیاست، روزنامه‌نگاری در غیاب فعالیت مؤثر حزبی

گزارش نشست 125دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)

روزنامه‌نگار، به ویژه در شرایط کنونی ایران، مطلقاً نمی‌تواند بی‌طرف باشد. روزنامه‌نگار حتی می‌تواند عضو یک حزب باشد ولی اگر که می‌خواهد استقلال خودش را حفظ بکند در آن صورت باید در آن روزنامه حرفه‌ای یا کار حرفه‌ای به همه مسائل بپردازد. یعنی پایه یک روزنامه‌نگار اگر کار و پایبندی‌اش بر اساس اعتقاد به آزادی و اعتقاد به آزادی دیگران و منافع مردم باشد در این صورت این روزنامه‌نگار می‌تواند گرایش چپ داشته باشد، گرایش راست داشته باشد یا یک عقیده سیاسی خاص داشته باشد و یا از یک نظر و ایده‌ای دفاع بکند بدون اینکه استقلال و یا حرفه‌اش مورد سئوال قرار بگیرد و می‌تواند و باید همه اینها را بر اساس پایبندی خودش به آزادی نقد بکند. 
در عین حال مسئله ژورنالیسم و سیاست مسئله‌ای است که چون ما ایرانی‌ها در حال حاضر در یک شرائط طبیعی بسر نمی‌بریم و هیچ چیز در جای خودش نیست، دچار اختلالات و اغتشاشاتی هست که فقط باید امیدوار بود که در یک شرائط باز در خود ایران بتوان تا حدی که ممکن است بر این اغتشاشات که فقط در مورد روزنامه‌نگاری نیست بلکه در همه عرصه‌ها است فائق آمد.
به نظر من روزنامه‌نگار کنونی ایرانی در هر جا که باشد، چه در خارج کشور چه در داخل ایران، با همه محدودیت‌هایی که دارد تلاش می‌کند تا به آن فضای باز سیاسی برسد. و تا وقتی که به این تلاش پایبندی دارد و در این راه تلاش می‌کند دفاع از هیچ ایده و هیچ شخص و یا هیچ فکری نمی‌تواند به استقلال او ضربه بزند چون به نظر من رابطه روزنامه‌نگار و ژورنالیسم با مسئله آزادی و فضای سیاسی درست مثل رابطه یک موجود زنده با آب و هوا است.


آنچه باید گفته شود و البته به تمامی!

اینکه آیا درخواست و یا تأثیر افراد و محافل شناخته شده ایرانی در آلمان بر گونتر گراس جهت نوشتن این متن تا چه اندازه بوده و یا اساسا وجود داشته یا نه، بعدا معلوم خواهد شد ولی نظر گونتر گراس برای ایرانیان ناآشنا نیست و  علاوه بر جمهوری اسلامی، برخی از ایرانیان نیز در صلح‌جویی خود، نقش ویرانگر حکومت اسلامی را یا کمرنگ می‌کنند و یا نادیده می‌گیرند.
 با این همه، گراس از دولت‌های اسراییل و ایران، هر دو، می‌خواهد که تأسیسات
  اتمی خود را زیر نظارت بین‌المللی قرار دهند زیرا تنها از این راه می‌توان به مردمی که در «منطقه‌ای که توسط جنون اشغال شده، تنگاتنگ یکدیگر در دشمنی زندگی می‌کنند» و هم چنین اروپاییان، یاری رساند.

گونتر گراس


مستندسازی با جعل سند
رونمایی یا لاپوشانی؟!

نازنین انصاری، الاهه بقراط، منوچهر هنرمند
این گزارش هشداری است به ایرانیان تا پیش از شرکت در هر طرحی، اطلاعات مستند درباره گردانندگان و منابع آن به دست آورند. «کتابخانه کنگره آمریکا» نقش خود را د رمستند جعلی شبکه یک تکذیب کرد. مصاحبه شوندگان و برخی پژوهشگران از پخش آن «شوکه» شدند. مأموریت پنهان حسین دهباشی از سوی این شبکه برای مصاحبه با مقامات رژیم پیشین و جعل مدارک پناهندگی با یکدیگر نمی خواند مگر اینکه رژیم با جلب اطمینان نزدیکان «پهلوی ها» قصد مهم تری مانند ترور را دنبال می کرده که با دستگیری و اخراج دهباشی از آمریکا ناکام ماند.
یادداشتی درباره مصاحبه تحریف شده با ایرانیان سرشناس

مجید تفرشی
ما به وظیفه خود عمل می کنیم!
نازنین انصاری، الاهه بقراط، منوچهر هنرمند
حسین دهباشی، حسام الدین آشنا، حسن بهشتی پور، مهدی فرجی
دست درکاران مستند جعلی:
حسین دهباشی، حسام الدین اشنا، حسن بهشتی پور، مهدی فرجی


ایران، سویس امروز نیست ولی سویس پانصد سال پیش هست!

حتمااین کتاب رابخوانید:

وجدان بیدار نوشته اشتفان تسوایگ   وجدان بیدار نوشته اشتفان تسوایگ

 توصیه «ژورنالیست»

به همه ایرانیان تا تصویر خود و کشور خویش را در آن بازیابند!
«سیاست عملی» و «اصلاح طلبی» در هیچ دوران و هیچ کشور

 به معنای بی اخلاقی، تن دادن به خودکامگی و پای نهادن بر وجدان بیدار نبوده و نیست.
وجدان بیدار

(نام اصلی: کاستلیو علیه کالوین یا وجدانی علیه خشونت)
نوشته: اشتفان تسوایگ
ترجمه: سیروس آرین پور

نشر فرزان / تهران/ 1376

 

ژورنالیست

the journalist


 شما ای نسل های آینده!


اوباما و «جهان اسلام»


آی ریکا، آی ریکا...

)ناصر بقراط

تصویری از برادرم


مقاله ها و گفتگوها

 از سال های پیش


انقلاب اسلامی در ایران
به روایت تصویر

Islamic Revolution In Iran
An Illustrated Version


کتابگزاری درباره سه کتاب از

ایرج پزشک زاد

کتابگزاری از الاهه بقراط درباره کتاب «حافظ ناشنیده پند» نوشته ایرج پزشکزاد / این حافظ شوخ و شنگ

این حافظ شوخ و شنگ

کتابگزاری از الاهه بقراط درباره کتاب «طنز فاخر سعدی» نوشته ایرج پزشکزاد / شیخ اجل کیه؟

«شیخ اجل» کیه؟!»

کتابگزاری از الاهه بقراط درباره کتاب «گلگشت خاطرات» نوشته ایرج پزشک زاد / یارب! زمین پارس عجب سفله پرور است

«یا رب! زمین پارس عجب سلفه پرور است!»


مجموعه داستان : زنانه

داستان های کوتاه

روی عکس کلیک کنید


یادداشتهای مجنونخانه
داستان های کوتاه
روی عکس کلیک کنید
نام ها و نگاه ها / گفتگو درباره ادبیات و روزنامه نگاری

درباره ادبیات و روزنامه نگاری
روی عکس کلیک کنید

«بانگ خروس سحری»
جمالزاده
 آغازگر «دموکراسی ادبی»


آرزوهای رضاشاه
و اندیشه راست دمکرات


به تماشای مرگ رفتن و برای زندگی شادی کردن!


من مازندرانی و حقوق اقوام


خداحافظ نوه عمه!


نه جنگ، نه جمهوری اسلامی!

کیهان لندن 25 مه 2006


 سی سال تلاش
گفتگو با محمود رفیع
 بنیانگذار جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران - برلن
محمود رفیع

خمینی دمِ در از ما پرسید شما الان کجا می‌روید؟ گفتیم می‌رویم بغداد. گفت بغداد چه کار دارید؟ گفتیم با دو روزنامه مصاحبه داریم که اعلام کنیم شایعه پول گرفتن ما از تیمور بختیار دروغ است. خمینی گفت «نکنید! این کار را نکنید!» این عین گفته خمینی است. و گفت «این داره با این پسر مخالفت می‌کنه!» ما گفتیم آقا، مخالفت با شاه دلیل همبستگی ما با او نیست. در آن زمان تعجب کردم که چرا خمینی می‌خواست ما را از تکذیب کمک گرفتن از تیمور بختیار منصرف کند ولی بعدا...


 

بازگشت به صفحه اول

            | © 2001 - 2013 | alefbe - journalist | | berlin | | germany |

journalist@alefbe.com