the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

من مازندرانی و حقوق اقوام

الاهه بقراط

 

 

من از جدایی طلبی و تجزیه که مستقیم و نامستقیم از سوی برخی متعصبان قومی مطرح شده و می شود، همواره تصویری طنزآمیز مانند فیلم های کارتون در ذهن داشتم زیرا مجسم می کردم بخشی از جغرافیای ایران حرکت می کند و به طرف شرق یا غرب، شمال یا جنوب می رود! از همین رو به خنده می گفتم گیلان و مازندران نمی توانند از ایران جدا شوند چون به دریا می افتند! 

امروز اما با تغییر و تحولات منطقه و شنیدن زمزمه هایی که نمی توان آنها را جدی نگرفت، آن تصویر طنزآمیز دامنه یک خطر را نمایان می سازد: به راستی، آنهایی که واقعا زمزمه جدایی سر می دهند و به دریا هم نمی افتند، به کجا خواهند افتاد؟ به دامان عراق و ترکیه؟ یا به دامان پاکستان و اتحادیه فدرال روسیه؟ در شرایطی که اروپا مرزهای خود را با چنگ انداختن بر روی فقیرترین کشورهای اروپای شرقی و حتی تا ترکیه گسترش می دهد و آمریکا تلاش می کند از طریق توافق های سیاسی و اقتصادی در عمل مرزهای جغرافیایی با کشورهای آمریکای لاتین را از میان بردارد، کدام دست و اندیشه در پی جابجایی مرزهای ایران و به هم ریختن نقشه منطقه است؟ 

فراتر از سیاست 

بحث فدرالیسم و حقوق اقوام یک بحث جدی و حساس است که باید آن را به کارشناسان سیاسی و اقتصادی سپرد. داشتن یک عقیده سیاسی و طرفدار حقوق اقوام بودن برای این بحث کافی نیست. به ویژه آنکه تجربه نشان می دهد هر یک از حدود بیست و سه کشوری که قانون اساسی آنها بر اساس مناسبات فدرال تنظیم شده است، آن را به شیوه خود پیاده کرده و یا اصلا به آن عمل نمی کنند. ثبت فدرالیسم در قانون اساسی یک کشور الزاما به معنای از میان برداشته شدن تبعیضات و مشکلات حقوقی اقلیت های قومی نیست. برای مثال پاکستان و هند و مالزی و نیجریه و آفریقای جنوبی همان گونه فدرالیسم را در قانون اساسی خود پذیرفته اند که آلمان و اتریش و سویس و اسپانیا و اتحادیه فدرال روسیه متشکل از 21 جمهوری و ایالات متحده آمریکا با 50 ایالت که قانون اساسی اش از تمامی این کشورها قدیمی تر است. قانون اساسی آمریکا بیش از دویست سال پیش در سال 1787 و دو سال پس از نخستین انقلاب بورژوازی جهان در این کشور (1776) و سیزده سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه که معبود همه انقلابیان است به تصویب رسید و همزمان نخستین نظام جمهوری مبتنی بر فدرالیسم را در عصر جدید بنیاد نهاد. 

ایرانیان از فدرالیسم بیش از هر چیز جنبه سیاسی آن را در نظر می گیرند. حال آنکه فدرالیسم نه تنها به سیاست محدود نمی شود، بلکه مهمترین جنبه و کارآیی آن در تقویت توانمندی اقتصاد ملی یک کشور متحد و برقراری توازن اقتصادی بین استان ها یا ایالت های آن است. در سال 1997 «برونو فرای» استاد دانشگاه زوریخ در سویس و «راینر آیشنبرگر» استاد دانشگاه فرایبورگ در آلمان بحث جدیدی را درباره ظرفیت فدرالیسم مطرح کردند. بر اساس مطالعات و نظریه این دو دانشمند، می توان با خودمختاری معین سیاسی و رقابت اقتصادی بین استان ها و با تکیه بر ابتکارات نهادهای مستقل شهروندی دامنه ظرفیت های به ویژه اقتصادی فدرالیسم را گسترش داد. 

این بحث کارشناسانه نه در توان من و نه در حوصله کیهان است. اشاره به آن تنها از این رو بود تا بر اساس تجربه ای که در به انحراف کشیدن موضوعات و مقولات (درست مانند اصلاحات) وجود دارد، شاید بتوان درباره چنین انحرافاتی به فعالان سیاسی و احزاب هشدار داد. علاقه و عقیده برای حل مشکلات کافی نیست. باید دانش کارشناسان و تجربه کشورها را به خدمت گرفت. از همین رو امیدوارم کسانی که به این بحث ها می پردازند، دست کم تعریف «فدرالیسم» را خوانده باشند و بدانند این کلمه از واژه لاتین فوئدوس Foedus می آید که در فارسی آن را به اتحادیه، هم پیمانی، قرارداد و اتحاد معنی کرده اند. هم معنای لغوی این واژه و هم مفهوم سیاسی آن و هم چنین نمونه های عملا موجود کشورهای فدرال، نشان می دهد که از یک سو فدرالیسم هرگز به معنای «استقلال کامل سیاسی» از دولت مرکزی و سراسری نبوده و نیست و از سوی دیگر استان من مازندرانی به همان اندازه باید از حقوق فدرال برخوردار باشد که کردستان و آذربایجان و دیگر استان های ایران! حال آنکه در میان ایرانیان هنگامی که سخن از «فدرالیسم» می رود، بلافاصله نگاه ها به یکی دو استان معین دوخته می شود و اغلب به گونه ای سخن گفته می شود که گویا تنها مثلا کردها یا آذربایجانی ها مشمول این بحث هستند که آنچه آنها را از دیگر اقوام ایران (و نه فقط از فارسها!) متمایز می سازد، نه تاریخ و جغرافیا و مذهب و فرهنگ، بلکه عمدتا زبان است. این در حالیست که در ایران رنگارنگ و متنوع ما حدود بیست زبان و صد و ده گویش بومی وجود دارد. محدود کردن حقوق اقوام و مقوله فدرالیسم به یکی دو قوم مشخص چیزی جز انحراف در امر مهم دمکراسی و حقوق بشر که پیش روی ایرانیان قرار دارد، نیست. حقوق اقوام و مزایای فدرالیسم به همان اندازه شامل مثلا کردها و اعراب می شود که شامل من مازندرانی و همسایه گیلانی ام که جزو قوم فارس به شمار می رویم! 

تست دمکراسی 

ما ایرانیان، پدر و مادر، همسر، و پدر یا مادر فرزندانمان از اقوام دیگر، کرد، آذری، فارس، ترکمن، یا بلوچ و عرب هستند. جای خوشحالی است که این آمیختگی خود به یک عامل مؤثر در پیشگیری از بروز تعصبات قومی بدل شده است. ما دیگر تنها اقوام مختلف نیستیم، بلکه قوم و خویش یکدیگریم. من از استان و خانواده خود می گویم. در مازندران مناطقی وجود دارد که اکثریت ساکنان آنها را ترکها یا کردها تشکیل می دهند. بلوچ های بسیاری از سالهای دور و از درد محرومیت به شمال سرسبز روی آورده و در آنجا ساکن شدند. در دوران جنگ هشت ساله، خوزستانی ها از جمله اعراب این استان به اصفهان و شیراز و گیلان و مازندران کوچ کرده و در آنجا ماندگار شده اند. من مازندرانی نخستین واژه های ترکی را در کودکی و در روستایی در استان خود آموختم که پدر و مادرم در جوانی از سوی آموزش و پرورش به آنجا گسیل شده بودند و اکثریت آن را ترکها تشکیل می دادند. امروز تهران و اغلب شهرهای بزرگ ایران چهل تکه رنگارنگی هستند از اقوام گوناگون که از استان های دیگر به آنها روی آورده اند. کسانی که ندانسته و به طمع ناکجا آبادی که دست های پنهان آن را نشان می دهند، جز از راه پاکسازی قومی و خشونتی تصورناپذیر چگونه خواهند توانست بر این آمیختگی و تنوع رشک برانگیز غلبه کنند؟! 

لیکن نکته بسیار مهمی که فراموش شده و کسی به آن اشاره نمی کند این است که فدرالیسم درست مانند دموکراسی تنها حقوق نیست. وظیفه و مسئولیت نیز هست. و درست مانند دموکراسی تنها دامنه سیاسی و فرهنگی ندارد. ابعاد جدی اقتصادی دارد. فدرالیسم به معنای امتیازی برای اقلیت های قومی نیست. قوم اکثریت نیز در هر استان یا ایالتی در همان چهارچوب قرار می گیرد. من مازندرانی به همان اندازه از حقوق فدرال برخودار و در برابر دولت مرکزی و استان های دیگر وظیفه و مسئولیت دارم که اقوام ترکمن، آذری، بلوچ و یا عرب و کرد. در یک ساختار فدرال سهم و مشارکت گیلان و اصفهان به همان اندازه در اقتصاد کشور در نظر گرفته می شود که سهم خوزستان نفت خیز و آذربایجان صنعتی و سیستان و بلوچستان محروم. استان های ثروتمند متشکل از هر قومی که باشند، در برابر استان های محروم و هم چنین دولت مرکزی و نیز مردم خود مسئولیت اقتصادی دارند. شیرازی ها و مشهدی ها در سایه پرچم ملی ایران به همان اندازه می توانند نمادهای خود را پرچم استان خود کنند که کردها یا بلوچها و لرها. من مازندرانی به همان اندازه باید به یک حکومت مرکزی و یک زبان رسمی و سراسری گردن نهم و امکان شکوفایی گویش و رسوم و فرهنگ و هنر و صنعت بومی خود را داشته باشم که یک آذربایجانی یا عرب و ترکمن و کرد. استان مازندران به همان اندازه باید از درآمد نفت استان خوزستان برخوردار شود که استان کردستان از محصولات کشاورزی استان گیلان. اینها نکاتی هستند که باید مورد توجه موافقان و مخالفان فدرالیسم قرار گرفته و به موقع توسط کارشناسان مورد بحث و بررسی قرار گیرند. 

حقوق اقوام ایرانی در چهارچوب یک ساختار دمکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر تأمین پذیر است. این ساختار می تواند برقراری مناسبات فدرال را نیز در چهارچوب اهداف خود قرار دهد. لیکن موافقان و مخالفان فدرالیسم باید بدانند نه صرف پذیرش فدرالیسم به معنای تأمین حقوق اقوام و نه رد آن به معنای زیر پا گذاشتن حقوق آنهاست. لیکن در شرایطی که هنوز جمهوری اسلامی حقوق همه اقوام ایران را به مثابه یک ملت زیر پا می نهد، دمیدن در تنور چنین بحث هایی آدم را به یاد طنز پر نکته دعوا بر سر لحاف ملا می اندازد. ما عراق نیستیم! نمی خواهیم هم ترکیه باشیم! می خواهیم خودمان باشیم و در صلح زندگی کنیم. در زمینه درک حقوق یکدیگر اما هنوز در آغاز یک راه فرهنگی قرار داریم. از همین رو نخستین گام چیزی جز روراست بودن با خود نیست. اغراق نمی کنم اگر بگویم آدمی هر لحظه باید خود را بیازماید. ما خود، نخستین فردی هستیم که با وی ارتباط داریم! چه امکانی بهتر از این که خود را همواره مورد آزمایش و بازنگری قرار دهیم؟ این شیوه را هم در زندگی فردی و اجتماعی، هم در مسائل خصوصی و سیاسی می توان به کار برد. خود را به شیوه مجلات «تست» کنیم. این «تست» مخصوص «فارسها» نیست. افراد همه اقوام باید خود را «تست» کنند. در این «تست» نباید سر خود کلاه گذاشت. مثلا آیا یک ایرانی کرد یا فارس یا مسلمان می پذیرد در فردای یک ایران جمهوری، رییس جمهور ترکمن یا بهایی یا زرتشتی، و یا در یک ایران پادشاهی، نخست وزیر کرد یا عرب یا مسیحی و یا یهودی داشته باشیم؟ آیا شما از خواندن این پرسش یکه خوردید؟ در این صورت هنوز با دمکراسی و حقوق بشر خیلی فاصله دارید! فدرالیسم پیشکش تان!

 

09 ژانویه 2006

 

| © 2012 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |