the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

برگ برنده دست کیست؟(2)

الاهه بقراط

 

دو هفته پیش نوشتم برگ برنده یکیست و همانیست که در دست مجموعه نیروهای دمکرات ایران قرار دارد که هر نهادی به هر نامی هم تشکیل دهند، باز چاره ای جز معرفی یک شخصیت دمکرات، ملی و شناخته شده که مورد قبول عام باشد ندارند. شخصیتی که به مثابه سخنگو یا رهبر یا هر نام دیگر بتواند رشته پیوند و همبستگی ملی باشد و از سوی دیگر  بتواند مورد خطاب مردم ایران و جامعه بین المللی قرار گیرد.

حقیقت این است که جنبش های اجتماعی ایران و جامعه جهانی منتظر بحث های ابدی نیروهای سیاسی ایران نمی مانند. مسائلی هست که نمی توان آنها را امروز حل کرد. باید گذاشت تا زمانش برسد. مثلا این یک حقیقت ناگزیر خواهد بود که پس از تغییر رژیم ضرورت تأمین حقوق اقوام، پا به پای شکل گیری یک صف بندی جدید در نیروهای محافظه کار و پیشرو یا رادیکال پیش خواهد رفت. خیلی جالب است که نشانه های کمرنگ این صف بندی را هم اکنون نیز در بحران اتمی می توان دید: اگر دقت کنید خواهید دید که مواضع مخالفان محافظه کار رژیم در صفوف جمهوری خواه و مشروطه طلب به مواضع مدافعان «محافظه کار» رژیم نزدیک است! نمی دانید این «کشف» برای کسی که کند و کاو در مواضع و منافع سیاسی و اقتصادی لایه های مختلف اجتماعی یک مشغولیت جدی است، تا چه اندازه جذاب و قابل تأمل است! فعالان سیاسی و برخی کارشناسان گمان می کنند، یا بهتر است بگویم بر این باورند یک ارزیابی در رابطه با منافع ملی ایران ارائه می دهند ولی همزمان خواه ناخواه از منافع لایه خاصی از جامعه که خود نیز به آن تعلق یا گرایش دارند، دفاع می کنند. لیکن برای ژورنالیستی که مخالف قدرت استبدادی و منتقد قدرت دمکراتیک است، تنها یک نکته اهمیت دارد: در کجا و با پا فشاری بر کدام موضع می توان با حفظ حقوق اقلیت، از منافع اکثریت مردم و منافع بلند مدت ملت دفاع کرد؟

 

جایگزین ملی

اگر تا چندی پیش سخن از جایگزینی رژیم عمدتا به دلیل پراکندگی نیروهای سیاسی یک خیالپردازی به شمار می رفت، امروز ارائه یک نیروی بدیل (آلترناتیو) و جایگزین که از یک سو دربرگیرنده نیروهای سیاسی دمکرات باشد و از سوی دیگر مقبولیت عام بین مردم ایران بیابد، به امری ضروری تبدیل شده است. اگرچه این «امروز» می تواند چند ماه یا حتی چند سال ادامه داشته باشد، لیکن ابدی نیست. مانند هر فرصت و امکان دیگر به پایان می رسد و مرحله دیگری از شکست یا پیروزی و یا رکود آغاز می گردد.

مضمون، جهت و هدف این نیروی جایگزین سالهاست از سوی جمعیت جوان ایران، دانشجویان، زنان و توده های ناراضی کارگر و کارمند و بیکار و دانش آموخته و متخصص به تدریج در فراز و نشیب های سیاسی و به بهایی سنگین روشن و شفاف شده و امروز در چهار مفهوم «دمکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و صلح پایدار» خلاصه می شود.

گام برداشتن در جهت تحقق این مضمون عالی نه تنها در ساختار سیاسی رژیم کنونی ممکن نیست، بلکه احزاب موجود در جمهوری اسلامی و هم چنین احزاب جدید یا جبهه هایی که با نام های دهان پرکن و عوام فریب قرار است با گردن نهادن بر قانون اساسی موجود تشکیل شوند نیز از عهده آن بر نخواهند آمد. ترفند به میدان آمدن دولتمردان ناکام مانند خاتمی و رفسنجانی نیز که مدتی است در عبای آنها باد می کنند تا یک بار دیگر بتوانند بر بحران های جمهوری اسلامی غلبه کنند، حتی خوشبین ترین افراد را به خود جلب نمی کند چه برسد به مردمی که خود را به شدت فریب خورده احساس می کنند.

نبود آزادی بیان و سرکوب هرگونه حرکت اعتراضی سبب شده است توجه مردم با کمترین امکاناتی که در اختیار دارند به سوی اپوزیسیون خارج از کشور و رسانه های جدی آنان جلب شود. آنها نه تنها اخبار و اطلاعاتی را که از آنها دریغ می شود از این طریق با یکدیگر رد و بدل کنند، بلکه چشم امید خود را نیز به افراد و گروههایی دوخته اند که در این سوی جهان از امکانات به مراتب بیشتر و مؤثرتری  برای اتحاد، سازمان دهی و حرکت برخوردارند. آنها آن جایگزین را نه در میان رژیم که حتی هنر و ادبیات و ورزش را تا گلو به زهر سرسپردگی و باندبازی آلوده است، بلکه در میان افراد و نیروهای مستقلی که در داخل باقی مانده اند و هم چنین در مخالفان دمکرات خارج از کشور می جویند. آنها در این جایگزین به دنبال برگ برنده ای هستند که بتوانند آن را با اطمینان در برابر رژیم بر زمین بکوبند و به صدای بلند بگویند که دیگر تنها نیستند.

 

رهبری ملی

نه تنها تعیین یک جایگزین ملی، بلکه معرفی یک رهبری ملی نیز امر ضروری امروز است چرا که این جایگزین بدون یک رهبری مشخص نمی تواند حرکت کند. با تعارف و سخنان مبهم و هندوانه دادن زیر بغل مردم نیز نمی توان این ضرورت را دور زد.

اگرچه نیروی جایگزین متعلق به هیچ گروه خاصی نیست و بازتاب گرایش های سیاسی مختلفی است که برای تحقق دمکراسی در ایران تلاش می کنند، لیکن اکثر گروه های این مجموعه به دلیل شکست و اشتباهاتی که پیش و پس از انقلاب اسلامی مرتکب شده اند، از معرفی شخصیتی که بتواند مورد قبول عام که سهل است، حتی مورد قبول بی چون و چرای هر یک از گروه های این مجموعه باشد، ناتوانند.

ایران به افراد و احزابی نیاز دارد که سخنی تازه در سیاست و اقتصاد کشور در عرصه ملی و بین المللی داشته باشند. مخالفانی مانند آقایان عباس امیر انتظام و اکبر گنجی و افراد مشابه که از درون نظام برآمده اند، اگرچه می توانند نقش مهمی بازی کنند، لیکن به دلایل مختلف، از جمله پیشینه سیاسی و پافشاری بر شکل نظام مورد قبولشان (جمهوری) و در نتیجه نداشتن مقبولیت عام، نمی توانند چنین نقشی را برعهده گیرند. متأسفانه در میان زنان نیز چنین شخصیتی دیده نمی شود. روشن است که روی بقایای «اصلاح طلبان» که اغلب آلوده به حکومت و رژیم هستند نیز نمی توان حسابی باز کرد. شرایط متنوع ایران از نظر سیاسی، قومی و مذهبی بیش از پیش عرصه را بر این افراد و گروه ها که همواره مدافع «خودی» بوده اند، تنگ می کند و آنها را به حاشیه می راند.

در عین حال نمی توان خود را برای این مسئولیت «نامزد» کرد و یا یک جمع ده بیست نفری را برای بر عهده گرفتن آن معرفی نمود. من پیش از این هم نوشته ام، ایرانیان برای تصدی این مسئولیت در مرحله تغییر رژیم هر چه جستجو کنند کسی را مناسب تر از رضا پهلوی نخواهند یافت. رضا پهلوی متعلق به مشروطه خواهان یا «سلطنت طلبها» و یا عده ای چاپلوس و فرصت طلب که خواب «آریامهر» شدن او را می بینند، نیست. رضا پهلوی نه به عنوان پادشاه آینده بلکه به مثابه یک شخصیت ملی، میهن دوست و دمکرات تنها برگ برنده ایست که می تواند نقش هماهنگ کننده اتحاد نیروهای متنوع سیاسی را بازی کند. بر این اساس او به همه مخالفان دمکرات رژیم تعلق دارد، بدون آنکه ادعای ویژه ای برای آینده خود داشته باشد. از دست دادن این برگ یا سوزاندن آن سودی به حال ایران و ایرانی نخواهد داشت. رژیم جمهوری اسلامی خواه ناخواه رفتنی است و اگر رضا پهلوی به دلیلی از این مسئولیت ملی کنار رود و یا به شکلی حذف شود، بی تردید فرصتی تاریخی از دست رفته است.

به یاد بیاوریم تا سه چهار سال پیش آوردن نام رضا پهلوی از سوی بسیاری از افراد و گروه های سیاسی که مدعی دمکراسی و حقوق بشر نیز هستند، در بهترین حالت جز برچسب «سلطنت طلبی» به همراه نداشت. امروز بسیاری از همان افراد و گروهها در پی آنند تا با دلیل و مدرک ثابت کنند که کدام یک زودتر به دمکرات بودن وی پی برده و کدام یک بر نقش او در جنبش آزادی خواهی ایران تأکید کرده اند. می توان امیدوار بود که سرانجام این نیروها نیز به زودی به نقشی که رضا پهلوی می تواند در شرایط کنونی ایفا کند پی ببرند و دریابند که نباید او را تنها گذاشت.

به خوبی می توان تصور کرد در صورت اعلام یک برنامه مشترک ملی برای تغییر رژیم از سوی نیروهای جمهوری خواه و مشروطه طلب که طی آن به معرفی سخنگوی خود نیز بپردازند، اولا تا چه اندازه حکومت اسلامی دچار تشتت و تضعیف روحیه خواهد شد. دوم، تا چه اندازه مردم، زنان و جوانان  و در یک کلام خیل عظیم ناراضیان امید و پشتگرمی خواهند یافت. سوم، به مشخص شدن صف ها در نیروهای سیاسی ایران کمک خواهد کرد. چهارم، و از همه مهم تر کار مردم و جامعه بین المللی را در یافتن یک سخنگو و یک مخاطب مشخص آسان خواهد نمود.

تنها یک کانال، یک میانجی، یک سخنگو می تواند بستر عملی یک همبستگی ملی را به وجود آورد. باید دست به عمل زد. بحث و گفتگو همه چیز نیست. طراحان و تصمیم گیرندگان دهها نشست و کنگره و دهها شورای رهبری یا هماهنگی یا هیئت اجراییه و دهها طرح برای پارلمان و دولت و رفراندوم و غیره سرانجام چاره ای نخواهند داشت جز اینکه دست یکدیگر را برای هدف مشترک و تعیین جایگزین ملی و رهبری ملی بفشارند. اشتباه همواره از عمل سر نمی زند. گاه انجام ندادن یک عمل اشتباهی بزرگ است.

09 ژوئن 2206

 

| © 2005 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |