the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

برگ برنده دست کیست؟ (1)

الاهه بقراط

 

فکر می کنم شما هم از نمایش طولانی و خسته کننده اتمی با بازیگرانی مانند البرادعی و پوتین و رایس و بوش و بلر و احمدی نژاد و لاریجانی و سیدعلی خامنه ای و متکی و کارتر (در نقش مادر عروس) و کارگردانان برجسته و پرسابقه ای مانند کارتل های نفتی و اسلحه سازی و لابی های اقتصادی، و سیاهی لشکری به نام «ملت ایران» حوصله تان سخت سر رفته است. نمایشی که مردم در آن جز تماشاچیان بی خبر نیستند که هم برای تماشا بهای سنگینی می پردازند و هم برای خروج از آن باید عوارض بپردازند!

در تمام این مدت، مفسران روس و چینی وآمریکایی و اروپایی و ایرانی و حتی ترک و عرب نیز بر اساس خط و ربط سیاسی و اقتصادی خود در رسانه های ریز و درشت درباره «بسته» و «شلاق و شیرینی» و «چماق و هویج» گفتند و نوشتند تا کار به جایی رسید که اخیرا اغلب تفاسیر و اظهار نظرات «سه نبش» شده اند. یعنی با «اما» و «اگر» و «شاید» ادامه می یابند و شما در پایان نمی دانید ممکن است اینطور باشد؟ یا ممکن است آنطور هم باشد؟ اگرچه یک طور دیگر هم ممکن است!

ولی کمی صبر داشته باشید. پایان کار بازی اتمی با شرط یا بی شرط، با «بسته» یا بی «بسته» با «چماق» و «شلاق» یا با «هویج» و «شیرینی» نزدیک است و این در حالیست که مشکلات  حکومت اسلامی با کشورداری و مردم همچنان ادامه خواهد داشت. مردم در عمل خواهند دید که بازی اتمی هیچ پیوند مستقیمی با زندگی روزمره، و مشکلات عدیده آنها ندارد. در تغییر شرایط ایران، مردم و جنبش های اجتماعی تعیین کننده اند که ظاهرا بازیگران و کارگردانان نمایش اتمی به آن توجهی ندارند. در عین حال، حل مشکل اتمی به معنای توقف یا تعلیق غنی سازی اورانیوم و کوتاه آمدن جمهوری اسلامی اگرچه ممکن است خطر یک جنگ احتمالی را از سر کشور کم کند، لیکن برای مردم نان و آب نمی شود به ویژه آنکه مردم این را هم خواهند دید که چگونه «خط قرمز» جمهوری اسلامی «زرد» از آب در آمد.

 

وحدت ملی

کم نیستند کسانی که حتی از وزرا و پایوران رژیم پیشین گرفته تا کسانی که هنوز به «اصلاح» این رژیم اعتقاد دارند، به جمهوری اسلامی مستقیم و نامستقیم درباره برنامه اتمی و «مذاکره» با آمریکا رهنمود می دهند. اگرچه من نیز معتقدم مذاکره الزاما به معنای سازش نیست (اگرچه می تواند به آن بیانجامد) و خوب است که آمریکا و غرب این راه را هم بیازمایند، لیکن از آنجا که به گروه مخالفان و «دشمنان» این رژیم تعلق دارم، نه به منافع جمهوری اسلامی بلکه به تغییر و جایگزینی آن فکر می کنم که تنها به دست نیروی متحد مردم و پیشروان سیاسی آن می تواند عملی شود. «اصلاح» این رژیم نیز تا آن جایی می توانست مورد تأیید باشد که همانگونه که میلیون ها ایرانی گمان می کردند، نهایتا در جهت تغییر آن گام بر می داشت. از همین رو در شرایطی که طرفین قمار اتمی به حساب مردم ایران مشغول زدن برگ بر زمین هستند، باید به این اندیشید که برگ برنده مخالفان دمکرات رژیم، در میان نیروهای راست و چپ و جمهوری خواه و مشروطه طلب کدامست؟ برگ برنده مردم کجا و در دست کیست؟

پیش از آنکه نا آرامی های قومی در ایران شدت یابد، در مقاله «من مازندرانی و حقوق اقوام» نوشتم چگونگی تأمین و تضمین حقوق اقوام مختلف ایران که همواره به دلیل هراس حکومت های مرکزی مورد تبعیض و گاه سرکوب خونین قرار گرفته اند، باید از سوی کارشناسان و نمایندگان همه اقوام ایرانی اعم از فارس و ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن مورد بحث و بررسی جدی قرار گیرد. لیکن معتقدم هر بحث زودرس به ویژه در شرایطی که همه مردم ایران گذشته از قوم و مذهب و جنسیت خویش مورد تبعیض و سرکوب قرار می گیرند، می تواند توجه را از مشکل اصلی که حکومت جمهوری اسلامی است منحرف کند. نمی توان مانع بعدی را پیش از گذشتن از مانع نخست از میان برداشت، مگر آنکه این خطر را پذیرفت که مردم بیگناه را به زیر تیغ جمهوری اسلامی داد، دست تجزیه طلبان را که وجودشان اگرچه اندک لیکن واقعی است باز گذاشت، و نهایتا مبارزه مشترک علیه یک دشمن مشترک را از مسیر اصلی خود منحرف ساخت. فراموش نکنیم که آرزوی  زمامداران جمهوری اسلامی در صورت فروپاشی رژیم چیزی جز یک ایران ویران و نا امن نیست تا مانند صدام حسین مرتب «امنیت» و «یکپارچگی» دوران خود را به رخ مردم بکشند.

از همین رو آن برگ برنده بیش از هر چیز باید تضمین کننده یکپارچگی ملت بزرگ و متنوع ایران باشد. هیچ نیروی جایگزین نمی تواند حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران متشکل از اقوام مختلف را جزو اهداف بنیادین خود اعلام نکند. هیچ «مصلحتی» مهم تر از یکپارچگی ایران نیست. این یکپارچگی را نمی توان مورد معامله و یا احتمالا به توهم جذب نیروی بیشتر در حاشیه قرار داد. برخی از خط و مرزها هستند که آنها را باید در هر اتحادی از همان آغاز و قاطعانه رسم کرد. اگر «جمهوری» و «مشروطه» را می توان به آینده و رأی مردم سپرد، لیکن پافشاری قاطع بر سر مرزهای کشور و حفظ و ادامه همزیستی هزاران ساله ایرانیان را نمی توان به آینده و رأی این و آن حواله کرد.

بر همین اساس نباید گذاشت نا آرامی های خودانگیخته، نیروهای سیاسی را پشت سر نهاده و با تحریک دست های تفرقه انداز رژیم و یا ساده اندیشی جدایی طلبان و ترفند بیگانگان علیه منافع ملی ملت یگانه ایران عمل کند. این نا آرامی ها همراه با اعتراضات دانشجویی و کارگری و کارمندی در سراسر ایران که بر بستر نابسامانی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکل گرفته اند، اگر در مسیر درست هدایت شوند، می توانند چشم انداز نوینی در برابر همه آن کسانی بگشایند که دستیابی به حقوق حقه خود را در دمکراسی، حقوق بشر و تأمین عدالت اجتماعی در چهارچوب یک ملت و یک کشور می جویند.

 

هدف ملی

اینک دو سه سالیست که نزدیکی نیروهای دمکرات داخل و خارج کشور اعم از راست و چپ و جمهوری خواه و مشروطه طلب سبب تشدید و گسترش فعالیت ایرانیانی شده است که در خارج کشور از امکانات بیشتری برای یافتن آن برگ برنده برخوردارند.

ضرورت «تغییر رژیم» که در مقاله «هر چیز زمان خود را دارد» مطرح کردم، با چنین چشم اندازی در پیوند است و من از تکرار این حقیقت خسته نخواهم شد که ما تغییر رژیم را هنوز امتحان نکرده ایم که ببینیم می شود یا نه ولی اصلاحات را امتحان کردیم و دیدیم که نمی شود. امروز نیز دفاع توخالی و بی پشتوانه از صلح از سوی برخی از «اصلاح طلبان» سرنوشت بهتری برای مردم رقم نخواهد زد. با دمکراسی و حقوق بشر و تلاش برای تأمین عدالت اجتماعی، صلح پایدار هم خواهد آمد. ولی با صلحی که معنای آن چیزی جز ادامه جمهوری اسلامی نیست، نه خطر جنگ برای همیشه حذف می شود و نه از دمکراسی و حقوق بشر خبری خواهد بود. از عدالت اجتماعی می گذریم که مردم در زندگی روزمره خود در جامعه به شدت نابرابری که حکومت اسلامی بر پا داشته است، کمبود آن را با پوست و گوشت خود احساس می کنند.

در عین حال افراد و نیروهای چپ و راست که خود را دمکرات و سکولار می شمارند و ظاهرا معتقد به جدایی دین از دولت ولی در عین حال مخالف تغییر رژیم و هنوز خواهان اصلاح جمهوری اسلامی هستند باید این تناقض فکری خویش را توضیح دهند که چگونه با اصل جدایی دین از دولت در یک حکومت دینی کنار می آیند و چگونه می خواهند با اینکه شکست اصلاحات را پیش رو دارند همچنان  در جمهوری اسلامی به دمکراسی برسند؟

از سوی دیگر، نشست برلین و لندن و کنگره بروکسل و هر آن مجمع و مفرد دیگری که در جهت تدارک تغییر رژیم فعالیت می کنند، باید بدانند اگر می خواهند سرانجام نشست یا کنگره و یا مجمعی در «تهران» برگزار کنند و مستقیم با مردم ایران سخن بگویند، باید نخست رقابت های حقیرانه شخصی را قاطعانه کنار گذاشته، فاصله های فکری را از میان برداشته و اختلافات را به سود هدف ملی و وحدت ملی و آنچه هر کدام به نامی دیگر در پی تشکیل آن هستند، حل کنند. هیچ اتحادی هرگز نمی تواند همه اختلافات را صد در صد از میان برداشته و به یک همرأیی ناب نائل شود و این در حالیست که نه «آنها» یا «اینها» بلکه هیچ یک به تنهایی نیروی جایگزین رژیم نیستند. برگ برنده یکیست و همانیست که در دست مجموعه نیروهای دمکرات ایران قرار دارد که هر نهادی به هر نامی هم تشکیل دهند، باز چاره ای جز معرفی یک شخصیت دمکرات، ملی و شناخته شده که مورد قبول عام باشد ندارند. شخصیتی که به مثابه سخنگو یا رهبر یا هر نام دیگر بتواند رشته پیوند و همبستگی ملی باشد و از سوی دیگر  بتواند مورد خطاب مردم ایران و جامعه بین المللی قرار گیرد.

ادامه دارد

06 ژوئن 2006

 

| © 2005 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |