the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

راه  منحصر به فرد ایران (2)

 الاهه بقراط

    

 

هفته گذشته از امکان راه ویرانگر «جنگ» و نا ممکن بودن راه «انقلاب آرام» در ایران نوشتم. باید تکرار کنم در کشورهای انقلاب آرام یک اپوزیسیون قانونی مستقل و نسبتا قوی وجود داشته و دارد که بر زمینه نارضایتی همگانی و پشتیبانی جنبش دانشجویی و حمایت خارجی می تواند بایستد و جای زمامداران پیشین را بگیرد. به عبارت دیگر «تغییر حکومت» در کشورهای انقلاب آرام به معنای دست به دست شدن قدرت از «پوزیسیون» به «اپوزیسیون» بوده و هست. در جمهوری اسلامی اما تضادی بین منافع «اپوزیسیون قانونی» و حکومت وجود ندارد. منظور از تضاد منافع، اختلافات جاری و انتشار دو تا بیانیه و چهارتا مصاحبه در اینجا و آنجا نیست. منظور از «منافع» درست همان چیزی است که در علوم سیاسی و جامعه شناسی تعریف می شود: منافع طبقاتی و منافع اقتصادی. در جمهوری اسلامی اختلاف بر سر سهم از قدرت و «مواهب انقلاب» است. این اختلاف همانگونه که «محافظه کاران» و «اصلاح طلبان» بارها تأکید کرده اند، یک «اختلاف خانوادگی» است. در خانواده حکومت اسلامی که سرانجام سران «مشارکت» و «مؤتلفه» در کنار هم قرار گرفته و «همسنگر» می شوند، این اختلافات حتی به «اصلاحات» نیم بند هم نمی انجامد چه برسد به آنکه سبب یک «انقلاب آرام» با تغییرات بنیادین شود!

 

فرصت تاریخی

با آمدن احمدی نژاد و شرکا، جهان کمی صبر پیشه کرد تا «مرد» سخن گوید و «عیب و هنر» نهفته خویش را آشکار سازد. این صبر دیری نپایید و خیلی زود لحن جهان نسبت به جمهوری اسلامی عوض شد. احمدی نژاد همه جا صریح از اهداف و مقاصد ماجراجویانه نظام خود دفاع کرد و مقام های کلیدی را در اختیار همان نیروی نظامی و امنیتی قرار داد که وی را به ریاست جمهوری رساند. کاهش بنیادگرایی و سرکوبگری نظام جمهوری اسلامی به قد و قیافه و لباس احمدی نژاد و ندیدن نیرویی که وی با تکیه بر آن به ریاست جمهوری رسید، یک خطای سیاسی بزرگ است. در طول چهار ماه ریاست جمهوری وی، تحریم و جنگ به یک واقعیت ممکن تبدیل شد. امروز هر چه «راه جنگ» بیشتر «ممکن» و «راه انقلاب آرام» بیش از پیش «ناممکن» به نظر می رسد، ضرورت در پیش گرفتن راه منحصر به فرد ایران روشن تر از گذشته خود را می نمایاند.

در عین حال، در کشورهای انقلاب آرام، خودکامگی به عرصه سیاست محدود بوده یا هست. در جمهوری اسلامی اما این خودکامگی زندگی فردی و خصوصی را به بند کشیده و سرکوب فرد را در قوانین به تثبیت رسانده است. «راه منحصر به فرد» ایرانیان یک انقلاب برای زیر و رو کردن ساختار سیاسی، حقوقی و اقتصادی کشور است که کار حاملان این انقلاب را بسی دشوارتر از پیشبرندگان انقلاب آرام در کشورهای دیگر می سازد. از نام «انقلاب» نهراسیم و مرعوب آن تفکر انحرافی نشویم که «اصلاح» را در انحرافی ترین شکل آن یعنی تن دادن به خودکامگی و مماشات و حتی همکاری با نهادهای سرکوب درک کرده و می کند. جابجایی قدرت سیاسی در ایران به هر شکل و زیر هر نامی که صورت گیرد، جز به معنای تغییر نظام موجود یعنی انقلاب نیست. حتی اگر مطالبه محیلانه «تطبیق قانون اساسی جمهوری اسلامی با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر» را بپذیریم، باز هم نتیجه این «تطبیق» چیزی جز زیر و رو کردن ساختار سیاسی، حقوقی و اقتصادی موجود نخواهد بود! این «تطبیق» حتی به زبان زرگری هم یعنی انقلاب!

ناممکن شمردن یک «انقلاب آرام» در ایران به این معنا نیست که تغییر قدرت حکومتی در ایران الزاما «نا آرام» بوده و با خشونت و خونریزی همراه خواهد شد. بگذریم از اینکه در جمهوری اسلامی همواره سرکوب و خونریزی به شکل پیدا و پنهان و منفرد و جمعی وجود داشته و دارد. لیکن این احتمال کاملا وجود دارد که همه چیز خیلی آرامتر از آنچه همه تصور می کنند پیش رود چرا که نیروی جنبش مردمی و واکنش زمامداران جمهوری اسلامی را نمی توان در تمامی ابعاد پیش بینی کرد. ولی به دلیل ساختار خودکامه و مافیایی جمهوری اسلامی امکان یک مقابله و مقاومت خونین را از سوی کسانی که امروز قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست دارند، نباید نایده گرفت. اگرچه افکار عمومی جهان و رسانه های بین المللی عرصه سرکوب را بر حاکمان بسیار تنگ می کند ولی نیروهای دمکرات ایران باید برای احتمالات گوناگون آمادگی، موضع و برنامه روشن داشته باشند.

دو عنصر مهم راه منحصر به فرد ایران، وجود یک جنبش مردمی پراکنده اما بالقوه قوی و یک اپوزیسیون گسترده و فعال در خارج کشور است. در هیچ کدام از کشورهای انقلاب آرام اپوزیسیون برونمرزی که همواره بازتاب صدای آزادی خواهان کشور باشد، وجود نداشت. اپوزیسیون خارج از کشور با همه اشکالات و کمبودها نقش مهمی در روندهای جاری داشته و دارد. کسانی که، در بهترین حالت از روی دلسوزی، نقش اپوزیسیون همین اپوزیسیون عملا موجود را بازی می کنند، مشکلی را حل نمی کنند (عنوان «اپوزیسیون» برای مخالفان جمهوری اسلامی در خارج کشور و یا مخالفانی که در داخل اساسا حق ابراز وجود ندارند و «غیر قانونی» به شمار می روند، اگرچه از نظر فرهنگ سیاسی پارلمانی صحیح نیست، لیکن رایج است و رسانه های خارجی نیز از همین عنوان برای مخالفان درون و برون کشور استفاده می کنند).

از سالها پیش، به ویژه پس از فاجعه یازده سپتامبر 2001 در همین ستون تکرار شده است شرایط جهانی و منافع کشورهای قدرتمند جهان به سود «ما اهالی خاورمیانه» تغییر کرده و  باید با هشیاری از آن به سود میهن و مردم خود بهره گرفت. چند هفته پیش مجله آلمانی اشپیگل در یک گزارش بسیار مفصل در دو شماره به موضوع انقلاب های آرام پرداخت. این گزارش مستند که به تجارب کشورهای بلوک شرق پیشین و هم چنین لبنان اشاره داشت، مرا در درستی منحصر به فرد بودن راه ایران و دفاع از ائتلاف بزرگ راسخ تر ساخت.

 

جایگزین معقول

در نامه ای به مجله اشپیگل از جمله نوشتم: «در این گزارش کلمه ای به موقعیت ایران اشاره نشده است. من اما این احساس را داشتم که در لابلای خطوط، تصویر دانشجویان و ژورنالیست هایی را می بینم که از مدتها پیش در زندان بسر می برند. انگار این گزارش نوشته شده تا به نسل جوان ایران که تقریبا هفتاد درصد جمعیت را تشکیل می دهد، بگوید: هی! نگاه کنید! در کشور ما هم به زودی «کارشان تمام است» و «وقتش خواهد رسید». ولی این مقاله در عین حال آنچه را نشان می دهد که ما ایرانیان و دیگر مردمی که در کشورهای خودکامه زندگی می کنند، پیشاپیش می دانیم: ما تنها زمانی آزادی و دمکراسی خواهیم داشت که برای غرب مناسب باشد! تنها زمانی به ما کمک می شود که به سود آمریکا و کشورهای اروپایی باشد».

در همان صفحه «نامه خوانندگان» یک خواننده چک با  اشاره به کمک های مالی خارجی نوشته بود: «در نوامبر 1989 ما در پراگ ناقوس پایان رژیم کمونیستی را به دلیل کمبود تجهیزات با دسته کلیدهایی که به هم بسته بودیم به صدا در آوردیم. این تنها پولهای خارجی نیست که یک انقلاب آرام را به وجود می آورد، بلکه باید مخالفان قابل اعتماد، مقداری آرمان خواهی، مقدار زیادی اراده مصمم و موقعیت سیاسی مناسب داشت. در کنار اینها به حمایت فعال نه تنها آمریکا بلکه (لطفا) اروپا هم نیاز هست!»

و یک خواننده صرب با اشاره به دوران پس از تغییر حکومت در یک انقلاب آرام نوشته بود: «صربها پس از انقلاب 5 اکتبر 2000 نه خوشبخت تر و سیرتر و  نه ثروتمندتر شده اند. اصلا معنی اینکه یک انقلاب دمکراتیک موفق بود چیست؟ آیا هدف از حمایت انقلاب های «آرام» تثبیت برتری غرب در این کشورها نیست؟ این که در پشت جنبش های دمکراسی خواهی تنها هدف والای آزادی خوابیده است، به همان اندازه ضعیف است که ادعای پیروزی جنبش های رهایی بخش خلق ها توسط کمونیست ها در قرن گذشته.»

یک خواننده اتریشی هم واقع گرایی غربی را به نمایش گذاشت و نوشت: «هر اندازه هم که این انقلاب های بدون خشونت زیبا، قابل تحسین و توجه برانگیز باشند، و با هر سازمان دهی و تلاشی که پیش برده شوند، ولی تا زمانی که خلاء ناشی از برکناری قدرت خودکامه به گونه ای خردمندانه پر نشود، تمامی این تلاشها تقریبا بیهوده خواهند بود. از میان برداشتن یک قدرت خودکامه بدون یک جایگزین معقول هنوز یک راه حل قطعی نیست.»

هر یک از این نظرات بازتابی واقعی از حقیقت پیچیده مسائل سیاسی و اجتماعی در کشورهایی است که گذار از خودکامگی به دمکراسی را پیش رو دارند. ایرانیان هم امروز در آستانه یک دگرگونی بنیادین نه خوشبختند، نه سیر و نه ثروتمند. خوشبختی و سیری و ثروت یعنی مضمون برنامه عملی همان ائتلاف بزرگ که باید دمکراسی سیاسی را به مثابه نخستین گام جهت حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی به ارمغان بیاورد. دمکراسی اگرچه یک هدف به شمار می رود لیکن همزمان ابزاریست برای تأمین امنیت، رفاه، اشتغال و معیشت شهروندانی که می خواهند در یک جامعه آزاد زندگی می کنند. ائتلاف بزرگ از همین امروز باید به این «جایگزین  معقول» بیندیشد و راه را برای آن بگشاید. در یک جابجایی قدرت حتی مسالمت آمیز نیز بسی ویرانی وجود دارد که از عرصه قابل رؤیت اقتصاد خراب و معیوب تا پهنه نادیدنی روان عمیقا آسیب دیده و بیمار جامعه را در بر می گیرد. نیروهای دمکرات ایران از امروز باید به فکر آن زمان باشند که مردم از آنها پاسخ های عملی برای مشکلات روزمره خود طلب می کنند. وگرنه جابجایی قدرت هنگامی که زمانش برسد، چه بسا ساده ترین و کوتاه ترین بخش مسئله است!

21 نوامبر 2005

 

| © 2005 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |